عشقی+که+نباید.پارت+3
دامیان:نکن حالم بهم خورد🤮🤢
آنیا: ببخشید ی لحظه کنترلم از دستم خارج شد
ذهن دامیان: نمیدونم چی بگم خیلی حس باحالی بود
ذهن آنیا:آره راست میگه حس باحالی بود چی وایسا آنیا نکنه داری عاشقش میشی البته که نه این پسره همش اذیتم میکنه چرا باید عاشقش بشم مگه دیوونم درضمن من باید اونو عاشق خودمکنمتا ماموریت شکست نخوره که بر نگردم تو اون جهنم دره
دامیان:خب حالا نمیای بریم؟
آنیا:آها یادم رفت 😅
وقتی داشتن میرقصیدن همه ی دخترا نگاشون میکردن داشتن میگفتن خوش به حال آنیا که داره با دامیان ساما میرقصه دامیان که چششاش داشت میدرخشید آنیا داشت فکر میکرد چیکار کنه که یهو گفت:دامیان ساما تو تاحالا عاشق شدی؟+
دامیان نمیدونست چی بگه چون خودش عاشق آنیا بود ولی دل به دریا زد و گفت:آره عاشق دختر زشت با کله ی صورتیو چشای سبز
آنیا:+م م من؟+😨
دامیان: آره تو چند ساله که عاشقتم
آنیا شوک شد و رنگ گوجه شده بود نمیدونست چیکار کن یهو دامیان دوید رفت آنیا رفت دنبالش تو حیاط که با یچیز عجیب مواجه شد
دوستتون+دارم+❤
لطفاحمایت کنید
آنیا: ببخشید ی لحظه کنترلم از دستم خارج شد
ذهن دامیان: نمیدونم چی بگم خیلی حس باحالی بود
ذهن آنیا:آره راست میگه حس باحالی بود چی وایسا آنیا نکنه داری عاشقش میشی البته که نه این پسره همش اذیتم میکنه چرا باید عاشقش بشم مگه دیوونم درضمن من باید اونو عاشق خودمکنمتا ماموریت شکست نخوره که بر نگردم تو اون جهنم دره
دامیان:خب حالا نمیای بریم؟
آنیا:آها یادم رفت 😅
وقتی داشتن میرقصیدن همه ی دخترا نگاشون میکردن داشتن میگفتن خوش به حال آنیا که داره با دامیان ساما میرقصه دامیان که چششاش داشت میدرخشید آنیا داشت فکر میکرد چیکار کنه که یهو گفت:دامیان ساما تو تاحالا عاشق شدی؟+
دامیان نمیدونست چی بگه چون خودش عاشق آنیا بود ولی دل به دریا زد و گفت:آره عاشق دختر زشت با کله ی صورتیو چشای سبز
آنیا:+م م من؟+😨
دامیان: آره تو چند ساله که عاشقتم
آنیا شوک شد و رنگ گوجه شده بود نمیدونست چیکار کن یهو دامیان دوید رفت آنیا رفت دنبالش تو حیاط که با یچیز عجیب مواجه شد
دوستتون+دارم+❤
لطفاحمایت کنید
۷.۳k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.