رمان حامی:)
رمان حامی:)
پارت ۷م
*این داستان واقعیتی نداره پس لطفا
حاشیه درست نکنید💗 مرسی💕*
از زبان عسل :
خب کارمون تموم شد و موزیک بالاخره اماده ی پخش بود :)
حامیم, فرید, علیرضا:
خسته نباشید💕
عسل:
مرسییییی💗
باران:
شمام خسته نباشید💕
حامیم :
بچه ها ی سر بریم بیرون؟
علیرضا :
من نمیام شما برید
فرید:
منم سرم درد گرفته یکم
باران:
امممم چیز شما با عسل برید من بعدن با شما میام 💗
عسل:
خب پس من با حامیم میرم 💗
باران:
باش 🌙
حامیم:
بریم عسل
عسل:
امدم 💗
حامیم :
میخواستم بگم که ی اتفاقی افتاده.
عسل؛
جانم بگو؟
حامیم:
من بعد از اینکه باهات رابطمو بهم زدم
با ی دختره اشنا شدم و اولاش همیشه
برام وقت داشت ولی دیگه بلاکم کرد
و بهم پیام و زنگی هم نزد اون روز هم
با دوس پسر قدیمیت توی کافه بودن
گفتم بهت نگم اعصابتم خورد بود نگفتم
عسل:
من گفتم این( محمد) اسم دوست پسرم قدیمیم ادم نیست و حتما با یکی دیگه
تو رابطس ولی واقعا برا خودم متاسفم
که باهاش تو رابطه رفتم :/
حامیم:
مهم نیست اشکالی نداره 💗
عسل:
مرسی:))💗
حامیم:
راستی چیز ام من برات ی چیزی خریدم و برای بارانم خریدم حقیقتا
عسل:
وای مرسیییی قشنگمم💗
چی هست حالا؟ 💕
حامیم:
برای تو ی رز سفید خریدم + لیوانی که روش طرح حامیم رو داره
بعد برای بارانم همینارو گرفتم
از اونجایی که خیلی دوست داشتید
این لیوانو داشته باشید 💗
عسل:
وایییییییییی خدای من😍💗
مرسییییی زیبااااااا💗😍
حامیم:
خواهش میکنم ماه من:)🌙
عسل:
ولی واقعا قشنگه
بیا بریم به بارانم بدیم.
حامیم:
باش بریم بدیم
حالا راستی سکته نکنه دوباره؟! 😂💕
عسل:
نه خیالت راحت💗
حامیم:
باشه پس بریم بدیم
از زبان باران:
تو خونه خوابیده بودم خوابم برده بود
بعد پاشدم دیدم ی باکس بغلمه
باز کردم و دیدم.. ......
این داستان ادامه داره💗
پارت ۷م
*این داستان واقعیتی نداره پس لطفا
حاشیه درست نکنید💗 مرسی💕*
از زبان عسل :
خب کارمون تموم شد و موزیک بالاخره اماده ی پخش بود :)
حامیم, فرید, علیرضا:
خسته نباشید💕
عسل:
مرسییییی💗
باران:
شمام خسته نباشید💕
حامیم :
بچه ها ی سر بریم بیرون؟
علیرضا :
من نمیام شما برید
فرید:
منم سرم درد گرفته یکم
باران:
امممم چیز شما با عسل برید من بعدن با شما میام 💗
عسل:
خب پس من با حامیم میرم 💗
باران:
باش 🌙
حامیم:
بریم عسل
عسل:
امدم 💗
حامیم :
میخواستم بگم که ی اتفاقی افتاده.
عسل؛
جانم بگو؟
حامیم:
من بعد از اینکه باهات رابطمو بهم زدم
با ی دختره اشنا شدم و اولاش همیشه
برام وقت داشت ولی دیگه بلاکم کرد
و بهم پیام و زنگی هم نزد اون روز هم
با دوس پسر قدیمیت توی کافه بودن
گفتم بهت نگم اعصابتم خورد بود نگفتم
عسل:
من گفتم این( محمد) اسم دوست پسرم قدیمیم ادم نیست و حتما با یکی دیگه
تو رابطس ولی واقعا برا خودم متاسفم
که باهاش تو رابطه رفتم :/
حامیم:
مهم نیست اشکالی نداره 💗
عسل:
مرسی:))💗
حامیم:
راستی چیز ام من برات ی چیزی خریدم و برای بارانم خریدم حقیقتا
عسل:
وای مرسیییی قشنگمم💗
چی هست حالا؟ 💕
حامیم:
برای تو ی رز سفید خریدم + لیوانی که روش طرح حامیم رو داره
بعد برای بارانم همینارو گرفتم
از اونجایی که خیلی دوست داشتید
این لیوانو داشته باشید 💗
عسل:
وایییییییییی خدای من😍💗
مرسییییی زیبااااااا💗😍
حامیم:
خواهش میکنم ماه من:)🌙
عسل:
ولی واقعا قشنگه
بیا بریم به بارانم بدیم.
حامیم:
باش بریم بدیم
حالا راستی سکته نکنه دوباره؟! 😂💕
عسل:
نه خیالت راحت💗
حامیم:
باشه پس بریم بدیم
از زبان باران:
تو خونه خوابیده بودم خوابم برده بود
بعد پاشدم دیدم ی باکس بغلمه
باز کردم و دیدم.. ......
این داستان ادامه داره💗
۵.۳k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.