شعر دلنشین نشاط معشوق از مهدی سلمانی میاب
«گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است»
«دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟»
«بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم»
«نامحرم من! محرمی و کار تمام است»
گفتم که دل از زلف تو بردارم و رفتم
گفت آنکه مرا این همه در بند و غلام است
گفتم که ز سودای تو دیوانه شدم من
گفتا که در این شهر کسی را چه مقام است ؟
گفتم که سر زلف خوشت دام دل ماست
گفتا که درین دام چه اندیشهٔ دام است ؟
گفتم که ز میخانه مرا مست برانگیز
گفتا که : به میخانه کسی را چه مقام است ؟
گفتم که به کام تو رسد عمر، یقین شد
گفتا که بلی عمر به ناکام کدام است ؟
گفتم که از آن باده که در کام نهنگ است
گفت آنکه به کام همه کس باده حرام است
گفتم که غم عشق مرا چیست به پاسخ
گفتا که نشاط از می و معشوق کلام است
#مهدی_سلمانی
«دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟»
«بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم»
«نامحرم من! محرمی و کار تمام است»
گفتم که دل از زلف تو بردارم و رفتم
گفت آنکه مرا این همه در بند و غلام است
گفتم که ز سودای تو دیوانه شدم من
گفتا که در این شهر کسی را چه مقام است ؟
گفتم که سر زلف خوشت دام دل ماست
گفتا که درین دام چه اندیشهٔ دام است ؟
گفتم که ز میخانه مرا مست برانگیز
گفتا که : به میخانه کسی را چه مقام است ؟
گفتم که به کام تو رسد عمر، یقین شد
گفتا که بلی عمر به ناکام کدام است ؟
گفتم که از آن باده که در کام نهنگ است
گفت آنکه به کام همه کس باده حرام است
گفتم که غم عشق مرا چیست به پاسخ
گفتا که نشاط از می و معشوق کلام است
#مهدی_سلمانی
۲.۶k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.