برده عمارت پارت ۸
پارت ۸
ا.ت ویو:
داشت خوابم میبرد که یه دفعهای در اتاقم با لگد باز شد و ارباب نمایان شد عین برق زده ها از جام پریدم
_ترسیدم
+اووو ترسوندمت ببخشید خانم کوچولو
_ اولن بله ترسیدم دومن من کوچولو نیستم چندبار بگم
+چند قدم اومد نزدیک و نشست کنارم روی تخت یادت رفته چی بهت گفتم اینجا خرف حرف منه وقتی من میگم کوچولویی یعنی کوچولویی
_شاید اینجا حرف حرف شما باشه اما سنم دست خودمه شاید قدم کوتاه باشه اما کوچیک نیستم
اومد نزدیک جوری که فقط چند میلی متر بین صورتامون فاصله بود
+ وقتی من بگم کوچولویی یعنی کوچولویی فهمیدی
قلبم تند تند میتپید برای اینکه ضایع نشه از جام بلند شدم و رفتم سمت در و دستمو گذاشتم روی دستگیره در
_میشه لطفا از اتاقم برید بیرون ارباب میخوام بخوابم
+خیلی خب باشه
چند قدم به سمت در رفت و روبه روی ا.ت ایستاد
_خوب بخوابی(چشمک زد و رفت)
درو بستم و رفتم روی تخت خودمو پرت کردم
واییی من چم شده چرا هر وقت بهش نزدیک میشم قلبم اینحور میتپه ایششششش موهاشو بهم میریزه
پایان ا.ت ویو.
جونگ کوک ویو:
خسته برگشتم خونه ا.ت درو باز کرد منم لباسامو عوض کردم از اتاقک اومدم بیرون دیدم ا.ت تیست از اجوما پرسیدم گفت که توی اتاقشه دو سه لقمه بیشتر نخوردم و بعدش رفتم تو اتاقش تا منو دید عین برق زده ها از جاش پرید
وقتی میرم نزدیکش خیلی کیوت میشه دلم میخواد ببوس*مش اما خب نمیتونم نباید نسبت بهش حسی داشته باشم چون اون بردمه هعیی زندگی با همین فکرا رفتم و دراز کشیدم دیگه هم نفهمیدم چی شد که خوابم برد.
like:⁴⁰
comment:⁴⁰
بچه ها این پارت و بخاطر یکی گذاشتم چون خیلی گفت بزار ولی واقعا دارم به این فک میکنم که ادامش ندم نمیدونم چرا.
ا.ت ویو:
داشت خوابم میبرد که یه دفعهای در اتاقم با لگد باز شد و ارباب نمایان شد عین برق زده ها از جام پریدم
_ترسیدم
+اووو ترسوندمت ببخشید خانم کوچولو
_ اولن بله ترسیدم دومن من کوچولو نیستم چندبار بگم
+چند قدم اومد نزدیک و نشست کنارم روی تخت یادت رفته چی بهت گفتم اینجا خرف حرف منه وقتی من میگم کوچولویی یعنی کوچولویی
_شاید اینجا حرف حرف شما باشه اما سنم دست خودمه شاید قدم کوتاه باشه اما کوچیک نیستم
اومد نزدیک جوری که فقط چند میلی متر بین صورتامون فاصله بود
+ وقتی من بگم کوچولویی یعنی کوچولویی فهمیدی
قلبم تند تند میتپید برای اینکه ضایع نشه از جام بلند شدم و رفتم سمت در و دستمو گذاشتم روی دستگیره در
_میشه لطفا از اتاقم برید بیرون ارباب میخوام بخوابم
+خیلی خب باشه
چند قدم به سمت در رفت و روبه روی ا.ت ایستاد
_خوب بخوابی(چشمک زد و رفت)
درو بستم و رفتم روی تخت خودمو پرت کردم
واییی من چم شده چرا هر وقت بهش نزدیک میشم قلبم اینحور میتپه ایششششش موهاشو بهم میریزه
پایان ا.ت ویو.
جونگ کوک ویو:
خسته برگشتم خونه ا.ت درو باز کرد منم لباسامو عوض کردم از اتاقک اومدم بیرون دیدم ا.ت تیست از اجوما پرسیدم گفت که توی اتاقشه دو سه لقمه بیشتر نخوردم و بعدش رفتم تو اتاقش تا منو دید عین برق زده ها از جاش پرید
وقتی میرم نزدیکش خیلی کیوت میشه دلم میخواد ببوس*مش اما خب نمیتونم نباید نسبت بهش حسی داشته باشم چون اون بردمه هعیی زندگی با همین فکرا رفتم و دراز کشیدم دیگه هم نفهمیدم چی شد که خوابم برد.
like:⁴⁰
comment:⁴⁰
بچه ها این پارت و بخاطر یکی گذاشتم چون خیلی گفت بزار ولی واقعا دارم به این فک میکنم که ادامش ندم نمیدونم چرا.
۱۱.۳k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.