( 𝑴𝑼𝑭𝑭𝑳𝑬𝑫 𝑮𝑹𝑶𝑨𝑵𝑺( 𝑃²⁰
یک دشت پر از گل که توش میدویم سمت مامان و بابا
دستامو باز کردم و بلند میخندیدم
اما... تا فاصله یک متری تمام نابود شدن
دستامو بستم و نگران به دورم نگاه میکردم
ولی، اونا الان اینجا بودن
محیطه دور و ورم مثل یک کاغذ دیواری از دیوارفلزی کنده شدن و اتیش گرفتن
دستامو به سرم فشردم و چشمامو بستم
میدونستم این یک خواب لعنتیه و کافیه بیدار شم
انگار اون انرژی توی خواب از بدن واقعیم کاسته میشد
از خواب بیدار شدم و روی تخت نشستم
به پنجره نگاه کردم
ماه توی اسمون بود و فهمیدم نیمه شبه
دستمو به صورتم کشیدم
ولی... من که، اینجا خوابم نبرد
چند ثانیه فکر کردم که کجا خوابم برده
ا. ت: تو کتابخونه...
پس، الان؟ من، خودم اومدم و یادم نبود؟ ___از پله ها پایین رفتم و به در اشپزخونه نزدیک شدم، تشنم بود و دلم ضعف میرفت
همه چراغای اشپزخونه روشن بود و یک مرد با بالا تنه برهنه جلوی در یخچال بود ... عضله هاش قدری برگشته بود که میشد تو دست گرفت
ا. ت: ج... جئون
چرا چیزی تنت نیست
...
دستامو باز کردم و بلند میخندیدم
اما... تا فاصله یک متری تمام نابود شدن
دستامو بستم و نگران به دورم نگاه میکردم
ولی، اونا الان اینجا بودن
محیطه دور و ورم مثل یک کاغذ دیواری از دیوارفلزی کنده شدن و اتیش گرفتن
دستامو به سرم فشردم و چشمامو بستم
میدونستم این یک خواب لعنتیه و کافیه بیدار شم
انگار اون انرژی توی خواب از بدن واقعیم کاسته میشد
از خواب بیدار شدم و روی تخت نشستم
به پنجره نگاه کردم
ماه توی اسمون بود و فهمیدم نیمه شبه
دستمو به صورتم کشیدم
ولی... من که، اینجا خوابم نبرد
چند ثانیه فکر کردم که کجا خوابم برده
ا. ت: تو کتابخونه...
پس، الان؟ من، خودم اومدم و یادم نبود؟ ___از پله ها پایین رفتم و به در اشپزخونه نزدیک شدم، تشنم بود و دلم ضعف میرفت
همه چراغای اشپزخونه روشن بود و یک مرد با بالا تنه برهنه جلوی در یخچال بود ... عضله هاش قدری برگشته بود که میشد تو دست گرفت
ا. ت: ج... جئون
چرا چیزی تنت نیست
...
۲.۹k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.