فیک آقای جذاب قسمت دوم
ات ا ۱۶ سالش بود ونمیدونست چجوری گل رو بکاره از خواهرش کمک گرفت اسمش آلیس بود گل هارو کاشتن
پرنس وارد باغ عمارت شد لبخند زد
و برای تشکر به ات ا و خواهرش لباس نو داد
با جدی ات گفت خوبه برید تو آشپزخونه نظارت کنید
ات ا:قربان خیلی خیلی ممنون بابت این لباس
پرنس :لبخند خشکی زد خواهش میکنم
بعضی از رعت اومده بودن نان خشک میخوردن
پرنس : ات ا رو صدا زد
ات ا:بله قربان درخدمت گذاری حاضرم
پرنس: با جدی ات برو به اون رعت غذا و هر چیزی که لازم بدین زود با داد
ات ا: چشم قربان
پرنس وارد باغ عمارت شد لبخند زد
و برای تشکر به ات ا و خواهرش لباس نو داد
با جدی ات گفت خوبه برید تو آشپزخونه نظارت کنید
ات ا:قربان خیلی خیلی ممنون بابت این لباس
پرنس :لبخند خشکی زد خواهش میکنم
بعضی از رعت اومده بودن نان خشک میخوردن
پرنس : ات ا رو صدا زد
ات ا:بله قربان درخدمت گذاری حاضرم
پرنس: با جدی ات برو به اون رعت غذا و هر چیزی که لازم بدین زود با داد
ات ا: چشم قربان
۳.۰k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.