سؤ تفاهم پارت ۶
سؤ تفاهم پارت ۶
هیگوچی: عشق؟ پنهانی؟ اشکار؟ پاک؟
نائومی: بیا برات اینارم میگم
*الیس یهو در حال پرواز ظاهر میشود*: مورییییییییییییی!
موری:الیس چانننننننننن؟ اینجا چیکار میکنی؟ چرا داری پرواز میکنی؟ اگه یکی ببینتت چییی؟
الیس: محض اطلاعت الان ساعت دو نصفه شبه
همه: جاننننننننن؟
اتسوشی: دازای سانننن مگه نگفتی راه و بلدی پس چرا هنوز نرسیدیمممم؟؟؟
دازای:عه..چون...ام...چونکه...ام..خب....اهههههه ای بابا
موری:فوکو تو یه خونه نداشتی؟
فوکو: داشتم
موری: کجاست؟
فوکو: یه کوچه اونورتر
موری: خب چرا زودتر نگفتییییییییی!!!
فوکو: دلم نخواست
موری: صحیح
الیس: موری
موری: عه الیس چان راستی واسه چی اومدی؟
الیس: کییو رو ندیدی
موری: نه والا
کییو:*اومدن از کوچه بغلی*ای بابا باز من گم شدما
الیس: کیییییووووووو
کییو: الیس؟
دازای: شما دوتا با ما نمیاین؟
الیس: اخه رانپو گفت تو خونه ای که میخواین برین شکنجه گر داره
همه بجز رانپو : شکنجه گر؟
الیس: اره گفت انقدر بد شکنجه میکنن که تمام شب اه و اوهتون بلند میشه*نکته انحرافی(منحرفی)*
رانپو: عه الیس چان منظورمو نگرفتی منظورم این بود که همدیگ...
پو:*گرفتن دهن رانپو*ببندددددددد اخه به بچه چی میگی
کییو: ما صد نفرو کشتیم هنوزم بچه ایم؟
الیس: راست میگه ها
پو: به هر حال هنوز زوده در ضمن کسی کاری نمیکنه شکنجه مکنجه هم نداریم
همه: بله
یوسانو: بریم دیگه
همه: باشه
*رسیدن به خونه فوکو*
موری: وااای چقد بزرگه *خر ذوق و ناراحت*
فوکو: چرا غم پاد گرفتی باز؟
موری: تو چرا تا حالا من و نیاوردی اینجا اینجا بیشتر واسه عشق بازی حال...
فوکو: مورییییییییییییییی *کنترل خود*..اهم...اهم..بچه اینجاست
الیس و کییو: چی چی بازی؟
دازای: هیچی بازی
چویا: اره ذهنتونو در گیر نکنین
تانیزاکی: ب..بیاید بریم تو
*همه رفتن تو*
رانپو: واااای رئیس چه خونه مرتبی دارین
فوکو: من مثل شما نیستم که
دازای: بهم برخورد
فوکو: مهم نیست
همه: بهمون بر خورددددد
فوکو: عههه به من چه
همه:(눈_눈)
فوکو: ┐( ˘_˘)┌
*در انطرف*
نیکولای: بابا این بچه کجاستتتتتت؟ کیییووووووو
فئودور:*در حال گشتن*
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤💫
منتظر پارت بعد باشین✨
هیگوچی: عشق؟ پنهانی؟ اشکار؟ پاک؟
نائومی: بیا برات اینارم میگم
*الیس یهو در حال پرواز ظاهر میشود*: مورییییییییییییی!
موری:الیس چانننننننننن؟ اینجا چیکار میکنی؟ چرا داری پرواز میکنی؟ اگه یکی ببینتت چییی؟
الیس: محض اطلاعت الان ساعت دو نصفه شبه
همه: جاننننننننن؟
اتسوشی: دازای سانننن مگه نگفتی راه و بلدی پس چرا هنوز نرسیدیمممم؟؟؟
دازای:عه..چون...ام...چونکه...ام..خب....اهههههه ای بابا
موری:فوکو تو یه خونه نداشتی؟
فوکو: داشتم
موری: کجاست؟
فوکو: یه کوچه اونورتر
موری: خب چرا زودتر نگفتییییییییی!!!
فوکو: دلم نخواست
موری: صحیح
الیس: موری
موری: عه الیس چان راستی واسه چی اومدی؟
الیس: کییو رو ندیدی
موری: نه والا
کییو:*اومدن از کوچه بغلی*ای بابا باز من گم شدما
الیس: کیییییووووووو
کییو: الیس؟
دازای: شما دوتا با ما نمیاین؟
الیس: اخه رانپو گفت تو خونه ای که میخواین برین شکنجه گر داره
همه بجز رانپو : شکنجه گر؟
الیس: اره گفت انقدر بد شکنجه میکنن که تمام شب اه و اوهتون بلند میشه*نکته انحرافی(منحرفی)*
رانپو: عه الیس چان منظورمو نگرفتی منظورم این بود که همدیگ...
پو:*گرفتن دهن رانپو*ببندددددددد اخه به بچه چی میگی
کییو: ما صد نفرو کشتیم هنوزم بچه ایم؟
الیس: راست میگه ها
پو: به هر حال هنوز زوده در ضمن کسی کاری نمیکنه شکنجه مکنجه هم نداریم
همه: بله
یوسانو: بریم دیگه
همه: باشه
*رسیدن به خونه فوکو*
موری: وااای چقد بزرگه *خر ذوق و ناراحت*
فوکو: چرا غم پاد گرفتی باز؟
موری: تو چرا تا حالا من و نیاوردی اینجا اینجا بیشتر واسه عشق بازی حال...
فوکو: مورییییییییییییییی *کنترل خود*..اهم...اهم..بچه اینجاست
الیس و کییو: چی چی بازی؟
دازای: هیچی بازی
چویا: اره ذهنتونو در گیر نکنین
تانیزاکی: ب..بیاید بریم تو
*همه رفتن تو*
رانپو: واااای رئیس چه خونه مرتبی دارین
فوکو: من مثل شما نیستم که
دازای: بهم برخورد
فوکو: مهم نیست
همه: بهمون بر خورددددد
فوکو: عههه به من چه
همه:(눈_눈)
فوکو: ┐( ˘_˘)┌
*در انطرف*
نیکولای: بابا این بچه کجاستتتتتت؟ کیییووووووو
فئودور:*در حال گشتن*
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤💫
منتظر پارت بعد باشین✨
۳.۹k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.