Fic:are you Ghost?? Part3
Fic:are you Ghost??
جنی: جیغغغغ لیسا پشت سرت
پشت سر لیسا یه روح تقریبا قد بلند بود و اون یه پسر بود تا اینکه دیدم اونور تر یه روح دیگم هست!!!
(بچه ها تهیونگ و جونگ کوک روح بودن و شبیه روح ها بودن ولی چهره خودشون داشتن)
روح : چرا انقدر از ما میترسید به این جذابیم(پوزخند)(اینو جونگ کوک گفت)
لیسا: جذابی؟؟؟ شبیه عن بابامی
جنی: لیساااا تروخدا با اینا لج نکن اینا معلوم نیست چی هستن
روح: خانم کوچولو یکاری میکنم از حرفت پشیمون شی
لیسا : هیچ غلطی نمیتونی کنی
جنی: لیسا تو همونی نبودی که از روح و اینا مت سگ میترسیدی الان داری اینارو میخوری
لیسا: آخه ببین چه ناز و کوچولوان😂
جنی: تو به اینا میگی کوچولو؟؟؟
لیسا: اصلا اینارو ول کن ما با اینا هم خونه ایم؟؟ گمشید از خونه ما برید بیرون
جونگ کوک: اینجا قبلا خونه ما بوده تو باید گمشی بری
تهیونگ: اهم چیشده اینا کین؟؟
جونگ کوک : تهیونگ فکر کنم باید از اینا بخوایم(در گوش تهیونگ میگه)
تهیونگ: اره
لیسا: اسم دارین؟
تهیونگ: آره من تهیونگ و اینم داداشم جونگ کوک
جونگ کوک: ما ازتون میخوایم یکاری برامون کنید
لیسا و جنی: چکاری؟
کوک: جسممونو بهمون برگردونید
لیسا: جسم تورو از کجا گیر بیارم از تو قبر؟
کوک: وای تو چقدر رو مخی یه بلایی سرت میارما
جنی: هوششش تو گه بخوری به خواهر کوچولو من دست بزنییی
لیسا: من کوچولو نیستممم
تهیونگ : ساکتتتت گوش بدید ببینید چی میگم اگه کاری که میخوایم و نکنید تا ابد اینجا زندانیتون میکنم شکنجتون میکنم شما که این نمیخواید نه؟ (جدی و عصبی)
لیسا: این کاری که تو میخوای به ما هیچ ربطی ندارهههههه فهمیدییی
جنی: راست میگه
کوک: شما مزاحم ما شدید و اومدید خونه ما!
لیسا: ما خونتون از یه گاوی خریدیم مگه مفتی اومدیم توش
تهیونگ: بسههه دیگه بیشتر از این ادامه نمیدیم حالام گمشید اتاقتون
جنی و لیسا: ما میخوایم بریم بیرون:
کوک:چیزی که گفتیم و فراموش کردین؟؟ تا کاری که میخوام نکنید نمیرید بیرون
لیسا: باشه باشه جنی بیا بریم بخوابیم_دست جنیرو کشید برد تو اتاق
لیسا: جنیییی بیا از پنجره اینجا فرار کنیم
جنی: لیساا چه فکر خوبی بریمم
جنی: جیغغغغ لیسا پشت سرت
پشت سر لیسا یه روح تقریبا قد بلند بود و اون یه پسر بود تا اینکه دیدم اونور تر یه روح دیگم هست!!!
(بچه ها تهیونگ و جونگ کوک روح بودن و شبیه روح ها بودن ولی چهره خودشون داشتن)
روح : چرا انقدر از ما میترسید به این جذابیم(پوزخند)(اینو جونگ کوک گفت)
لیسا: جذابی؟؟؟ شبیه عن بابامی
جنی: لیساااا تروخدا با اینا لج نکن اینا معلوم نیست چی هستن
روح: خانم کوچولو یکاری میکنم از حرفت پشیمون شی
لیسا : هیچ غلطی نمیتونی کنی
جنی: لیسا تو همونی نبودی که از روح و اینا مت سگ میترسیدی الان داری اینارو میخوری
لیسا: آخه ببین چه ناز و کوچولوان😂
جنی: تو به اینا میگی کوچولو؟؟؟
لیسا: اصلا اینارو ول کن ما با اینا هم خونه ایم؟؟ گمشید از خونه ما برید بیرون
جونگ کوک: اینجا قبلا خونه ما بوده تو باید گمشی بری
تهیونگ: اهم چیشده اینا کین؟؟
جونگ کوک : تهیونگ فکر کنم باید از اینا بخوایم(در گوش تهیونگ میگه)
تهیونگ: اره
لیسا: اسم دارین؟
تهیونگ: آره من تهیونگ و اینم داداشم جونگ کوک
جونگ کوک: ما ازتون میخوایم یکاری برامون کنید
لیسا و جنی: چکاری؟
کوک: جسممونو بهمون برگردونید
لیسا: جسم تورو از کجا گیر بیارم از تو قبر؟
کوک: وای تو چقدر رو مخی یه بلایی سرت میارما
جنی: هوششش تو گه بخوری به خواهر کوچولو من دست بزنییی
لیسا: من کوچولو نیستممم
تهیونگ : ساکتتتت گوش بدید ببینید چی میگم اگه کاری که میخوایم و نکنید تا ابد اینجا زندانیتون میکنم شکنجتون میکنم شما که این نمیخواید نه؟ (جدی و عصبی)
لیسا: این کاری که تو میخوای به ما هیچ ربطی ندارهههههه فهمیدییی
جنی: راست میگه
کوک: شما مزاحم ما شدید و اومدید خونه ما!
لیسا: ما خونتون از یه گاوی خریدیم مگه مفتی اومدیم توش
تهیونگ: بسههه دیگه بیشتر از این ادامه نمیدیم حالام گمشید اتاقتون
جنی و لیسا: ما میخوایم بریم بیرون:
کوک:چیزی که گفتیم و فراموش کردین؟؟ تا کاری که میخوام نکنید نمیرید بیرون
لیسا: باشه باشه جنی بیا بریم بخوابیم_دست جنیرو کشید برد تو اتاق
لیسا: جنیییی بیا از پنجره اینجا فرار کنیم
جنی: لیساا چه فکر خوبی بریمم
۶.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.