-همون لحظه جونکوک رو دیدم که می گفت تهیونگ تو یه آشغالی
-همون لحظه جونکوک رو دیدم که میگفت تهیونگ تو یه آشغالی
دیگه نتونستم تحمل کنم خواستم پاشم لارا روبببوسم که همون لحظه گوشیم زنگ خورد که دیدم لیا هست
@چرا جواب نمیده
کوک اومد طرف تهیونگ چیه سیلی محکم به تیونگ زد توی شک بودم
ویهوسیاهی دیدن بیهوش شدم بردنم بیمارستان
{علامت دکتر ~}
~ یه استرس کوچولو بوده
-بعنی حالش خوبه
~بله نگران نباشید
دیگه نتونستم تحمل کنم خواستم پاشم لارا روبببوسم که همون لحظه گوشیم زنگ خورد که دیدم لیا هست
@چرا جواب نمیده
کوک اومد طرف تهیونگ چیه سیلی محکم به تیونگ زد توی شک بودم
ویهوسیاهی دیدن بیهوش شدم بردنم بیمارستان
{علامت دکتر ~}
~ یه استرس کوچولو بوده
-بعنی حالش خوبه
~بله نگران نباشید
۴.۰k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.