اکنون عشق حقیقی پارت ۳۰(این پارت یه چیزی توی مایه های گیو ایکس شینوبو عه ولی با فرق)
از زبان شینوبو:
گیو وسط شب چیزی خورد که نباید میخورد از کیفش در اورد آب نبود چون بوی عجیبی می اومد خب آب بویی نداره تنها گزینه هم میتونست مشروب باشه که فکر نکنم اون هم باشه حالا معلوم میشه دیگه میشه؟
(۵دقیقه بعد)
وقتی خوابم برد یه چیزی دقیقا کنارم احساس میکردم چشم هامو باز کردم گیو بغلم بود و ولم هم نمیکرد گیو پسر کم حرف و درون گراییه اگه مس*ت هم بشه وحشی نمیشه البته امیدوارم😣
وتی یادم نبود که دوتا دکمه ی لباسم بازه حالا دستای گیو رو توی لباسم پیدا کردم😨
الان هم داره فشارشوند میده گفتم:هی بس کن دیگه😣
خیلی لحظه ی بدیه واقعا بد(از خداتم باشه شینوبو😐)تنها کسی که میتونه الان کمک کنه کسی نیست جز خودم خودم باید خودمو نجات بدم(واقعا که شینوبو😑)امید وارم حساس تر از این نشه دیگه همین الان هم خیلی محکم فشار میده واقعا😰
از زبان راوی:
شینوبو سعی کرد گیو رو پس بزنه (از خدات باشه😒)ولی گیو با خوردن مشروبی که اورده بود بیشتر تحریک شد و دکمه های دیگه هم باز کرد
انقدر محکم فشار میداد که ناله های کوچیک کوچیک شینوبو شروع شد و دیگه کار از کار گذشت گیو شروع کرد یکی شو مک زدن با اون یکی هم بازی میکرد شینوبو گفت:بسه...گیو سان...آه بسه...
با اینکه حدود ۳ ماه شده که هم رو میشناسن ولی رابطه شون به این کارها کشید
تروکو که اتاق بغلی بود صدای ناله هارو شنید و خواست بلند شه ببینه چی شده ولی میدونست که اگه بره بیرون صدای در میاد و هم اتاقیش بیدار میشه نرفت ببینه چی شده(من بودم میرفتم تروکو جان میرفتی خو باید می خوابیدی؟)
شینوبو نزدیک بود جیغ بکشه ولی چون همه خواب بودن جلوی دهنشو گرفت تا جیغ نزنه و مجبور بود تحمل بکنه(اوه اوه به کجا کشید رابطه این دوتا)بعد شینوبو انقدر درد داشت که خوابش برد گیو هم خوب شد و خود هم خوابید
(ساعت ۳:۱۵ صبح)
شینوبو توی خواب بد حال بود که یه دفعه...
ادامه دارد...
گیو وسط شب چیزی خورد که نباید میخورد از کیفش در اورد آب نبود چون بوی عجیبی می اومد خب آب بویی نداره تنها گزینه هم میتونست مشروب باشه که فکر نکنم اون هم باشه حالا معلوم میشه دیگه میشه؟
(۵دقیقه بعد)
وقتی خوابم برد یه چیزی دقیقا کنارم احساس میکردم چشم هامو باز کردم گیو بغلم بود و ولم هم نمیکرد گیو پسر کم حرف و درون گراییه اگه مس*ت هم بشه وحشی نمیشه البته امیدوارم😣
وتی یادم نبود که دوتا دکمه ی لباسم بازه حالا دستای گیو رو توی لباسم پیدا کردم😨
الان هم داره فشارشوند میده گفتم:هی بس کن دیگه😣
خیلی لحظه ی بدیه واقعا بد(از خداتم باشه شینوبو😐)تنها کسی که میتونه الان کمک کنه کسی نیست جز خودم خودم باید خودمو نجات بدم(واقعا که شینوبو😑)امید وارم حساس تر از این نشه دیگه همین الان هم خیلی محکم فشار میده واقعا😰
از زبان راوی:
شینوبو سعی کرد گیو رو پس بزنه (از خدات باشه😒)ولی گیو با خوردن مشروبی که اورده بود بیشتر تحریک شد و دکمه های دیگه هم باز کرد
انقدر محکم فشار میداد که ناله های کوچیک کوچیک شینوبو شروع شد و دیگه کار از کار گذشت گیو شروع کرد یکی شو مک زدن با اون یکی هم بازی میکرد شینوبو گفت:بسه...گیو سان...آه بسه...
با اینکه حدود ۳ ماه شده که هم رو میشناسن ولی رابطه شون به این کارها کشید
تروکو که اتاق بغلی بود صدای ناله هارو شنید و خواست بلند شه ببینه چی شده ولی میدونست که اگه بره بیرون صدای در میاد و هم اتاقیش بیدار میشه نرفت ببینه چی شده(من بودم میرفتم تروکو جان میرفتی خو باید می خوابیدی؟)
شینوبو نزدیک بود جیغ بکشه ولی چون همه خواب بودن جلوی دهنشو گرفت تا جیغ نزنه و مجبور بود تحمل بکنه(اوه اوه به کجا کشید رابطه این دوتا)بعد شینوبو انقدر درد داشت که خوابش برد گیو هم خوب شد و خود هم خوابید
(ساعت ۳:۱۵ صبح)
شینوبو توی خواب بد حال بود که یه دفعه...
ادامه دارد...
۲.۶k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.