part 15
part 15
از زبان شبدر بنفش : دیدم که یاندره از سایه ها اومد تو نور و گفت : چند بار بهت بگم... که اسمم آیانو عه ولی لقبم یاندره؟؟؟ جوابمو بده شین هاگوشیکا؟؟؟؟ از ای به بعد منم شبدر لنگه دراز صدات میکنم 🗿☠️
بله من شین هاگوشیکا ملقب به شبدر بنفش هستم کسی که تو سایه ها کار آدم ربا*یی انجام میده..... بیشتر پسر های جوون رو میدز*دم و با اره برقی تیـ*که شون میکنم بعد..گوشت و خو*ن هارو به یاندره عزیز گل گلاب میدم و باهاشون غذا درست میکنه بعد... به فرستنده مون میدیم میبره میزاره دم در خونه خانواده هاشون......🌚 جالب نیس.......
-ببینم شما ها نمیخوایید تمومش کنید هرکی یه جوره دیگه... (گیو تومیوکا 21 ساله)
من:عه وا ندیدم تو هم اینجایی گیو ساما.... از کی تا حالا میخوای عدالت بر قرار کنی آقای مغرور؟؟؟
دیدم اخماش تو هم رفته دستامو پیش گردنم انداختم.. یه نفس کشیدم و گفت : هی آیانو؟😃
آیانو :باز چه مرگته؟ 🗿. من :از شینوبو قانوم چه خبل؟؟؟؟؟؟
آیانو : والا.....
حرفش تموم نشده بود که صدای در شنیدیم..... خدمتکار عزیزمون شینوبو کوچو اومد و چایی هارو اورد.....
من :وایی شینوبو لباس خدمتکارا چقدر بهت میاد🤤🥴
(شینوبو کوچو 18 ساله)
یه هو گیو پرید وسط و گفت :بیخیال شین مگه نمیدونی آیانو رو خواهر نازک نارنجیش خیلی غیرتیه؟😂😂🌚
آیانو پا شد و و چاقو کشید زیر گردن گیو و گفت :یه بار دیگه راجب خواهر من حرف بزنی......... سرتو میزنم...
فهمیدم عصبی شده و باید سکوت میکردم... آیانو از عصبانیت چاقو رو کشیـ*د به گردن گیو و خو*ن اومد... گیو سرفه میکرد میکرد و لبخند میزد :فقط همینو تو آستینت داشتی؟😀🙃بیخیال تو یاندره ای یه عاشق دیوانه...🌚
شینوبو دوید سمت گیو و بهش دستمال داد..... شینوبو :حالت خو...
اما در همین حین گبو دستش رو کنار زد و گفت :به تو هیچ ربطی نداره..... شینوبو سرشو پایین انداخت و گفت :گومن..... و از اتاق رفت بیرون...
خوف بود؟ دیگه فعالیت نمیکنم و اینکه.... عمون بدید این قدر نگین بیا ست... بزاربد منم یه نفس بکشم 🗿😂
از زبان شبدر بنفش : دیدم که یاندره از سایه ها اومد تو نور و گفت : چند بار بهت بگم... که اسمم آیانو عه ولی لقبم یاندره؟؟؟ جوابمو بده شین هاگوشیکا؟؟؟؟ از ای به بعد منم شبدر لنگه دراز صدات میکنم 🗿☠️
بله من شین هاگوشیکا ملقب به شبدر بنفش هستم کسی که تو سایه ها کار آدم ربا*یی انجام میده..... بیشتر پسر های جوون رو میدز*دم و با اره برقی تیـ*که شون میکنم بعد..گوشت و خو*ن هارو به یاندره عزیز گل گلاب میدم و باهاشون غذا درست میکنه بعد... به فرستنده مون میدیم میبره میزاره دم در خونه خانواده هاشون......🌚 جالب نیس.......
-ببینم شما ها نمیخوایید تمومش کنید هرکی یه جوره دیگه... (گیو تومیوکا 21 ساله)
من:عه وا ندیدم تو هم اینجایی گیو ساما.... از کی تا حالا میخوای عدالت بر قرار کنی آقای مغرور؟؟؟
دیدم اخماش تو هم رفته دستامو پیش گردنم انداختم.. یه نفس کشیدم و گفت : هی آیانو؟😃
آیانو :باز چه مرگته؟ 🗿. من :از شینوبو قانوم چه خبل؟؟؟؟؟؟
آیانو : والا.....
حرفش تموم نشده بود که صدای در شنیدیم..... خدمتکار عزیزمون شینوبو کوچو اومد و چایی هارو اورد.....
من :وایی شینوبو لباس خدمتکارا چقدر بهت میاد🤤🥴
(شینوبو کوچو 18 ساله)
یه هو گیو پرید وسط و گفت :بیخیال شین مگه نمیدونی آیانو رو خواهر نازک نارنجیش خیلی غیرتیه؟😂😂🌚
آیانو پا شد و و چاقو کشید زیر گردن گیو و گفت :یه بار دیگه راجب خواهر من حرف بزنی......... سرتو میزنم...
فهمیدم عصبی شده و باید سکوت میکردم... آیانو از عصبانیت چاقو رو کشیـ*د به گردن گیو و خو*ن اومد... گیو سرفه میکرد میکرد و لبخند میزد :فقط همینو تو آستینت داشتی؟😀🙃بیخیال تو یاندره ای یه عاشق دیوانه...🌚
شینوبو دوید سمت گیو و بهش دستمال داد..... شینوبو :حالت خو...
اما در همین حین گبو دستش رو کنار زد و گفت :به تو هیچ ربطی نداره..... شینوبو سرشو پایین انداخت و گفت :گومن..... و از اتاق رفت بیرون...
خوف بود؟ دیگه فعالیت نمیکنم و اینکه.... عمون بدید این قدر نگین بیا ست... بزاربد منم یه نفس بکشم 🗿😂
۳.۵k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲