اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدز
اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدزدتت و مجبوری عروسش باشی و......
پارت:15
در اتاق ناهار خوری رو باز کردم
جنی: س... سلام
یونگی: سلام
جیمین: س....صبر کن ببینم این هودی من نیست چرا پوشیدیش
جنی: خب..... اخه.... اخه رنگش ابی بود من ابی خیلی دوست دارم تو اصلا
یک بارم اینو نپوشیدی
جیمین: زبون درازی میکنی خب رنگش رو دوست داشتی دلیل نمیشه بری از کمدم برداری بپوشی
یونگی: بابا حالا یه کاری کرده دیگه ول کن جیمین
جیمین: ولی هیونگ
یونگی: جیمین بسه جنی بیا صبحانه بخور اها باربارا جیسو هم صدا بزن بیاد صبحانه بخوره
اجوما: ولی ارباب خانوم جیسو نیستن
جیمین: چی کجاست
اجوما: ارباب بزرگ شب که اومدم اشپز خونه تا اب بخورم دیدم خانوم جیسو با خدمتکار شخصیشون دارن میرن بیرون
جیمین: ندیدی با کی رفت
اجوما: خیر ارباب بزرگ
نامجون: بیخیال جیمین هر جا باشه تا شب بر میگرده
دلم خیلی پنکیک با شیر توت فرنگی می خواست
جنی: ی.... یونگی
یونگی: جانم جنی چی میخوای
جنی: پن....پنکیک...... با..... ش..... شیر تو..... توت فرنگی
یونگی: بیا
جنی: ممنون
جونگ کوک داشت نگاهم میکرد و خط و نشون میکشید سرم رو انداختم پایین اجوما کیک شکلاتی اورد همین که اورد بوش بهم خورد حالت تهوع
گرفتم سریع رفتم سمت سرویس یونگی سریع دنبالم اومد موهام رو بالا گرفت
یونگی: جنی حالت خوبه
صورتم رو شستم
جنی: اره خوبم
یونگی کمکم کرد بردتم سمت میز نشستم
جنی: ن....... نامجون کیک رو ب....... بردار بوی بد میده
نامجون: این بوی خوبی میده
یونگی: نامی از جلوش بردار
حالم خیلی بد بود
جنی: ممنون من دیگه میل ندارم
داشتم می رفتم سمت در چشمام سیاهی رفت
#he_so
پارت:15
در اتاق ناهار خوری رو باز کردم
جنی: س... سلام
یونگی: سلام
جیمین: س....صبر کن ببینم این هودی من نیست چرا پوشیدیش
جنی: خب..... اخه.... اخه رنگش ابی بود من ابی خیلی دوست دارم تو اصلا
یک بارم اینو نپوشیدی
جیمین: زبون درازی میکنی خب رنگش رو دوست داشتی دلیل نمیشه بری از کمدم برداری بپوشی
یونگی: بابا حالا یه کاری کرده دیگه ول کن جیمین
جیمین: ولی هیونگ
یونگی: جیمین بسه جنی بیا صبحانه بخور اها باربارا جیسو هم صدا بزن بیاد صبحانه بخوره
اجوما: ولی ارباب خانوم جیسو نیستن
جیمین: چی کجاست
اجوما: ارباب بزرگ شب که اومدم اشپز خونه تا اب بخورم دیدم خانوم جیسو با خدمتکار شخصیشون دارن میرن بیرون
جیمین: ندیدی با کی رفت
اجوما: خیر ارباب بزرگ
نامجون: بیخیال جیمین هر جا باشه تا شب بر میگرده
دلم خیلی پنکیک با شیر توت فرنگی می خواست
جنی: ی.... یونگی
یونگی: جانم جنی چی میخوای
جنی: پن....پنکیک...... با..... ش..... شیر تو..... توت فرنگی
یونگی: بیا
جنی: ممنون
جونگ کوک داشت نگاهم میکرد و خط و نشون میکشید سرم رو انداختم پایین اجوما کیک شکلاتی اورد همین که اورد بوش بهم خورد حالت تهوع
گرفتم سریع رفتم سمت سرویس یونگی سریع دنبالم اومد موهام رو بالا گرفت
یونگی: جنی حالت خوبه
صورتم رو شستم
جنی: اره خوبم
یونگی کمکم کرد بردتم سمت میز نشستم
جنی: ن....... نامجون کیک رو ب....... بردار بوی بد میده
نامجون: این بوی خوبی میده
یونگی: نامی از جلوش بردار
حالم خیلی بد بود
جنی: ممنون من دیگه میل ندارم
داشتم می رفتم سمت در چشمام سیاهی رفت
#he_so
۸.۴k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.