برادرناتنی ✨️
برادرناتنی ✨️
p24
ویو جونگکوک
صدای داد یکیو شنیدم .. حتما اون دختره بیدار شده ... رفتم سمت اتاقی که اون توش بود...
درو باز کردم و دیدم افتاده روی زمین ... سریع رفتم پیشش
_ تو کی هستی ؟ اینجا کجاست؟
/ خودت میفهمی( پوزخند )
بعد کمکش کردم و گذاشتمش رو تخت
_جواب منو بده من کجام ؟ (داد)
/معلوم نیس؟ 😏
توی خونه منی
ویو ا.ت
یهو اون اتفاقات توی ذهنم پلی شد... ناخداگاه زدم زیر گریه
/ ح... حالت خوبه ؟ ( نگران و متعجب )
_نه هق خوب... نیستم ( گریه )
ویو جونگکوک
چرا با گریش ناراحت شدم ؟
قلبم درد گرفت 🥲
دختر نازی بود ... چی نکنه ... نه من اونو نمیشناسم و عاشقش نشدم .. ناخداگاه بغلش کردم
ویو ا.ت
اون مرد منو بغل کرد و منم توان اینکه پسش بزنم نداشتم .. توی بغلش گریه میکردم .. و دستامو دورش حلقه کردم
_اسمت هق چیه ؟
/ جونگکوک... تو ؟
_ هق ... هق .. ا.ت
_وای ... واییی ب ... بچم
/متاسفم... توی تصادف از بین رفته
_ تو چیکار کردیییی هق ... هق تو بچه ی منو کشتییی ... هق
ویو جونگکوک
حالش خوب نبود اصلا خوب نبود و با دستای ظریف و نحیفش به شونه هام ضربه میزد
/ ا.ت ببین ... من .. من بوق زدم ولی تو نرفتی کنار ... معذرت میخوام... ببخشید
برو... برو بیرون میخوام تنها باشم
( داد و ناراحت )
بفرمایین اینم پارت بعدی و برای پارت بعد شرط نداره و امشب یک پارت دیگم میزارم چون قول داده بودم فقط حمایت کنین ✨️💓🥑
p24
ویو جونگکوک
صدای داد یکیو شنیدم .. حتما اون دختره بیدار شده ... رفتم سمت اتاقی که اون توش بود...
درو باز کردم و دیدم افتاده روی زمین ... سریع رفتم پیشش
_ تو کی هستی ؟ اینجا کجاست؟
/ خودت میفهمی( پوزخند )
بعد کمکش کردم و گذاشتمش رو تخت
_جواب منو بده من کجام ؟ (داد)
/معلوم نیس؟ 😏
توی خونه منی
ویو ا.ت
یهو اون اتفاقات توی ذهنم پلی شد... ناخداگاه زدم زیر گریه
/ ح... حالت خوبه ؟ ( نگران و متعجب )
_نه هق خوب... نیستم ( گریه )
ویو جونگکوک
چرا با گریش ناراحت شدم ؟
قلبم درد گرفت 🥲
دختر نازی بود ... چی نکنه ... نه من اونو نمیشناسم و عاشقش نشدم .. ناخداگاه بغلش کردم
ویو ا.ت
اون مرد منو بغل کرد و منم توان اینکه پسش بزنم نداشتم .. توی بغلش گریه میکردم .. و دستامو دورش حلقه کردم
_اسمت هق چیه ؟
/ جونگکوک... تو ؟
_ هق ... هق .. ا.ت
_وای ... واییی ب ... بچم
/متاسفم... توی تصادف از بین رفته
_ تو چیکار کردیییی هق ... هق تو بچه ی منو کشتییی ... هق
ویو جونگکوک
حالش خوب نبود اصلا خوب نبود و با دستای ظریف و نحیفش به شونه هام ضربه میزد
/ ا.ت ببین ... من .. من بوق زدم ولی تو نرفتی کنار ... معذرت میخوام... ببخشید
برو... برو بیرون میخوام تنها باشم
( داد و ناراحت )
بفرمایین اینم پارت بعدی و برای پارت بعد شرط نداره و امشب یک پارت دیگم میزارم چون قول داده بودم فقط حمایت کنین ✨️💓🥑
۸.۲k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.