پارت 10
پارت 10
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
بعدش معلم یکی دیگه از بچه ها که اسمش فلوریا بود رو صدا کرد تا
امتحان کنه کاری که من کردم رو ولی دختره نتونست و همین که
معلم گفت از لونا یاد بگیر دختره اتشی شد ( منظپور اینه که عصبانی
شد) و تونستم احساس کنم از من خوشش نمیاد پس هر وقت کلاس
داشتیم کنارش نمی نشستم تا پقتی که متوحه شدم زیاد می ره
کتابخانه ولی وقتی رفتم دیدم نیست پس رفتم و در اتاقش رو زدم
که فهمیدم خیلی هل شده و داره یک چیزی رو ازم قایم میکنه چیزی
نپرسیدمو رفتم کتابخانه و دیدم کتای سیاهه نیست و تنها کسی که
بهش مشکوک بودم فلوریا بود !
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
بعدش معلم یکی دیگه از بچه ها که اسمش فلوریا بود رو صدا کرد تا
امتحان کنه کاری که من کردم رو ولی دختره نتونست و همین که
معلم گفت از لونا یاد بگیر دختره اتشی شد ( منظپور اینه که عصبانی
شد) و تونستم احساس کنم از من خوشش نمیاد پس هر وقت کلاس
داشتیم کنارش نمی نشستم تا پقتی که متوحه شدم زیاد می ره
کتابخانه ولی وقتی رفتم دیدم نیست پس رفتم و در اتاقش رو زدم
که فهمیدم خیلی هل شده و داره یک چیزی رو ازم قایم میکنه چیزی
نپرسیدمو رفتم کتابخانه و دیدم کتای سیاهه نیست و تنها کسی که
بهش مشکوک بودم فلوریا بود !
۲.۰k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.