پارت7
پارت7
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
و همه ی دور و اطرافیان (هم کلاسی ها) منتظر این شاهکار بودند وقتی
داشت این ربات رو می ساخت همکلاسی هاش صداش زدند گفتند بیا
بریم بیرون و لئو هم قبول کرد ولی همون طور ربات و گذاشت و رفت و
وقتی برگشت دید که ربات نیست پس رباتم کو ؟ همینطور که داشت
دنبالش می گشت دید رباته رفته جلوی یه پوستر واستاده لئو رو که
دید گفت من تصمیم گرفتم آیسو باشم لئو که شگفت زده شده بود
گفت باشه قبوله آیسو و او نموقع بود که اون ربات بی احساس برگشت
و با کلی هیجان لئو رو بغل کرد و گفت مرسی بابا جون ( بهش گفت بابا
جون چون لئو ساختتش) و اونجا بود که لئو دیگه نتونست چیزی بهش
بگه و دستش رو گرفت و برد گذاشتش توی کارکاه و خاموشش کرد
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
و همه ی دور و اطرافیان (هم کلاسی ها) منتظر این شاهکار بودند وقتی
داشت این ربات رو می ساخت همکلاسی هاش صداش زدند گفتند بیا
بریم بیرون و لئو هم قبول کرد ولی همون طور ربات و گذاشت و رفت و
وقتی برگشت دید که ربات نیست پس رباتم کو ؟ همینطور که داشت
دنبالش می گشت دید رباته رفته جلوی یه پوستر واستاده لئو رو که
دید گفت من تصمیم گرفتم آیسو باشم لئو که شگفت زده شده بود
گفت باشه قبوله آیسو و او نموقع بود که اون ربات بی احساس برگشت
و با کلی هیجان لئو رو بغل کرد و گفت مرسی بابا جون ( بهش گفت بابا
جون چون لئو ساختتش) و اونجا بود که لئو دیگه نتونست چیزی بهش
بگه و دستش رو گرفت و برد گذاشتش توی کارکاه و خاموشش کرد
۱.۴k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.