فیک: ناتا🖤
فیک: ناتا🖤
پارت 1
اونموقعی که این اتفاق برام افتاد همه ی آرزو هایی که داشتم هدر رفت و دیگه هیچ احساسی نداشتم
.
من اسمم ناتاست دختریم که خونوادهش فقرو بی پول هستن . یک داداش کوچک تر از خودم که تازه پا به دنیا گذاشته است دارم.
ما توی یه کلبه خیلی کوچیک و با امکانات کم زندگی میکنیم . یروز که واقعا داشتیم از گشنگی و تشنگی تلف میشدیم و چیزی برای خوردن نداشتیم که حتی به برادر کوچکم هم بدیم یکی از تاجر های بزرگ یک محل به کلبه ما آمد و بابام رو خواست منم دلم میخواست برم ببینم چی شده ولی نمیتونستم دیدم بابام داره به سمت من میاد و حرفی از او شنیدم که قلبم به تپش در آمد و تمام احساساتم خورد شد.
پارت 1
اونموقعی که این اتفاق برام افتاد همه ی آرزو هایی که داشتم هدر رفت و دیگه هیچ احساسی نداشتم
.
من اسمم ناتاست دختریم که خونوادهش فقرو بی پول هستن . یک داداش کوچک تر از خودم که تازه پا به دنیا گذاشته است دارم.
ما توی یه کلبه خیلی کوچیک و با امکانات کم زندگی میکنیم . یروز که واقعا داشتیم از گشنگی و تشنگی تلف میشدیم و چیزی برای خوردن نداشتیم که حتی به برادر کوچکم هم بدیم یکی از تاجر های بزرگ یک محل به کلبه ما آمد و بابام رو خواست منم دلم میخواست برم ببینم چی شده ولی نمیتونستم دیدم بابام داره به سمت من میاد و حرفی از او شنیدم که قلبم به تپش در آمد و تمام احساساتم خورد شد.
۱.۴k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.