my dady p.69
سوار ماشین شدم به سمت داروخونه رفتم بعد از گرفتن دارو ها سریع برگشتم خابگاه
منتظر اسانسور بودم
وقتی رسید رفتم داخل طبقه ...(یادم نمیاد)
زدم
رمز درو زدم رفتم داخل
بیت نا:یکم پا شویش کردم ولی تبش نیومده پایین
هوف
جیمین:مرسی عب مداره بقیش با خودم تو برو
بیت نا :مطمعنی نمیخاد وایسم
جیمین :نه برو
بیت نا : باش
رفت و درم بست قرص و با یه لیوان گذاشتم رو میز عسلی و سعی کردم بهش بدمش بعد از خوردن یه قاشق شربت دادم بهش پتو بیشتر کشیدم
روش
به سمته یخچال رفتم و سبزی و هویج و یکم مرغ دراوردم و بیرون گذاشتم (این شما و این جیمین اشپززز)
سبزی هارو تو یه ظرف ریختم و شستم بعد گذاشتم اب کش شه
مرغ و تو یه قابلمه اب داغ گذاشتم تا خوب بپزه و هویجو با چاقو قطع قطع کردم
سبزی هارو روی تخته گذاشتم و با چاقو شروع کردم به ریز ریز کردنشون
گرمای شدیدی رو از روی پیرهنم حس کردم سرم و اوردم پایین دستای از از پشت دور کمرم بود کی بیدار شد که نفهمیدم
برگشتم سمتش
و بغلش کردم
جیمین:چرا بلند شدی وقتی حالت خوب نیست هوم؟
ا.ت:همینطوری خواستم ببینم چیکار میکنی (بی حوصله)
جیمین:دارم واسه تو سوپ درست میکنم
ا.ت:به به چقدم عالی
جیمین :برو تو به استراحت نیاز داری خودم بعد میام بیدارت میکنم وقتی حاضر شد
ا.ت:نمیخوام همش بخوبم رو صندلی میشینم
جیمین:باش
سمت گاز رفتم و مرغ و دراوردم و ریش ریش کردم به قابلمه دیگه که توش رشته بود نگاه کردم اونم خوب پخته بودم شبزی هارو با هویج داخل ریختم و بعد مرغ و ریش ریش کردم و داخلش ریختم
۳۰ دیقه دیگه حاضر میشه هوف دستما شستم
رفتم پیش ا.ت
جیمین:بیا بریم فعلنا رو مبل بشینیم تا حاضر شه
ا.ت:نمیدونستم اشپزی بلدی
جیمین : خیلی وقت بود نکرده بودم این کارو
ا.ت:گوشیت داره زنگ میخوره
*مامان*
جیمین:الو سلام
م.جیمین:سلام خوبی
جیمین:خوبم مامان جونم کاری داشتی
م.جیمین:خواستم ببینم شام تو ا.ت نمیاید اینجا
جیمین:مامان ا.ت حالش خوب نیس پس نمیایم میخام حواسم بهش باشه بعد خودمون اینجا شام داریم نگران نباشید
م.جیمین:وای خوب باشه من به زن عموت میگم نمیاید
جیمین:باشه خدافظ
گوشی قطع کردم
ا.ت:(زل زده به جیمین)
جیمین :چیزی ..شده ؟
ا.ت:الن که میبینم خیلی کراشی
جیمین:الان وقت این حرفاس 😐
ا.ت:اگ الان نیس پس کیه
ویو ا.ت
همونطور که چهار زانو از رو به رو مبل کنارش نشسته بودم و بهش نگاه میکردم داشت نزدیکم میشد و بلندم کرد و رو پای خودش نشوند و در گوشم گفت
جیمین:اونوقت چیم کراشه(صدای بم)
دستامو دور گردنش حلقه کردم و در گوشش گفتم :مثلا وقتی عصبانی میشی رگ دستات میزنه بیرون یا زبونتو تو لپت فرو میکنی یا بدون پیرهن همیشه میخوابی وقتایی که بسکتبال بازی میکنی و موهای خیست به پیشونیت می.....
خماری بکشید
منتظر اسانسور بودم
وقتی رسید رفتم داخل طبقه ...(یادم نمیاد)
زدم
رمز درو زدم رفتم داخل
بیت نا:یکم پا شویش کردم ولی تبش نیومده پایین
هوف
جیمین:مرسی عب مداره بقیش با خودم تو برو
بیت نا :مطمعنی نمیخاد وایسم
جیمین :نه برو
بیت نا : باش
رفت و درم بست قرص و با یه لیوان گذاشتم رو میز عسلی و سعی کردم بهش بدمش بعد از خوردن یه قاشق شربت دادم بهش پتو بیشتر کشیدم
روش
به سمته یخچال رفتم و سبزی و هویج و یکم مرغ دراوردم و بیرون گذاشتم (این شما و این جیمین اشپززز)
سبزی هارو تو یه ظرف ریختم و شستم بعد گذاشتم اب کش شه
مرغ و تو یه قابلمه اب داغ گذاشتم تا خوب بپزه و هویجو با چاقو قطع قطع کردم
سبزی هارو روی تخته گذاشتم و با چاقو شروع کردم به ریز ریز کردنشون
گرمای شدیدی رو از روی پیرهنم حس کردم سرم و اوردم پایین دستای از از پشت دور کمرم بود کی بیدار شد که نفهمیدم
برگشتم سمتش
و بغلش کردم
جیمین:چرا بلند شدی وقتی حالت خوب نیست هوم؟
ا.ت:همینطوری خواستم ببینم چیکار میکنی (بی حوصله)
جیمین:دارم واسه تو سوپ درست میکنم
ا.ت:به به چقدم عالی
جیمین :برو تو به استراحت نیاز داری خودم بعد میام بیدارت میکنم وقتی حاضر شد
ا.ت:نمیخوام همش بخوبم رو صندلی میشینم
جیمین:باش
سمت گاز رفتم و مرغ و دراوردم و ریش ریش کردم به قابلمه دیگه که توش رشته بود نگاه کردم اونم خوب پخته بودم شبزی هارو با هویج داخل ریختم و بعد مرغ و ریش ریش کردم و داخلش ریختم
۳۰ دیقه دیگه حاضر میشه هوف دستما شستم
رفتم پیش ا.ت
جیمین:بیا بریم فعلنا رو مبل بشینیم تا حاضر شه
ا.ت:نمیدونستم اشپزی بلدی
جیمین : خیلی وقت بود نکرده بودم این کارو
ا.ت:گوشیت داره زنگ میخوره
*مامان*
جیمین:الو سلام
م.جیمین:سلام خوبی
جیمین:خوبم مامان جونم کاری داشتی
م.جیمین:خواستم ببینم شام تو ا.ت نمیاید اینجا
جیمین:مامان ا.ت حالش خوب نیس پس نمیایم میخام حواسم بهش باشه بعد خودمون اینجا شام داریم نگران نباشید
م.جیمین:وای خوب باشه من به زن عموت میگم نمیاید
جیمین:باشه خدافظ
گوشی قطع کردم
ا.ت:(زل زده به جیمین)
جیمین :چیزی ..شده ؟
ا.ت:الن که میبینم خیلی کراشی
جیمین:الان وقت این حرفاس 😐
ا.ت:اگ الان نیس پس کیه
ویو ا.ت
همونطور که چهار زانو از رو به رو مبل کنارش نشسته بودم و بهش نگاه میکردم داشت نزدیکم میشد و بلندم کرد و رو پای خودش نشوند و در گوشم گفت
جیمین:اونوقت چیم کراشه(صدای بم)
دستامو دور گردنش حلقه کردم و در گوشش گفتم :مثلا وقتی عصبانی میشی رگ دستات میزنه بیرون یا زبونتو تو لپت فرو میکنی یا بدون پیرهن همیشه میخوابی وقتایی که بسکتبال بازی میکنی و موهای خیست به پیشونیت می.....
خماری بکشید
۴.۱k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.