عشقی در سئول
عشقی در سئول
#part45
ا/ت:بخشید دکتر؟؟
دکتر:بله خانم ا/ت؟ خوش گذشت؟
ا/ت:سرم.. سرم دوباره داره درد میگیره😣
دکتر:...بیا اینجا و اینو بخور...
بعد اینکه ی دارو بهم داد، نشستم رو صندلی...
جین و هوبی اومدن پیشم...
جین:ا/ت بهتری؟
ا/ت:مرسی من خوبم
هوبی:(اومد و جلوی من نشست روی پاهاش تا خوب بتونه منو ببینه)آآه ا/ت چ بلایی سر خودت اوردی؟ :(
ا/ت:من خوبم هوبی نگران چیزی نباشید:)))
دکتر رفته بود... حالا میتونستم راحت حرف بزنم...
ا/ت:هوبا...
هوبی:بله
ا/ت:چرا... چرا جونگکوک دوباره...
خوبی:ا/ت خواااهش میکنم ازش ناراحت نشو دردسر درست میشه بازم اصلا اون چیزی که تو فکر میکنی اتفاق نیوفتاده😭😂😂😂
ا/ت:پس چی؟ :/
هوبی:ببینم...تو میدونی دلیل اینکه اینطوری شدی چیه؟
ا/ت:حمله ی عصبی شده بهم
هوبی:خب... جونگکوک فکر میکنه تو، بخاطر اون اینطوری شدی و برای همین احساس گناه میکنه و نمیتونه بهت نگاه کنه:) همین😂 باید باهاش حرف بزنی...
ا/ت:بسم الله الرحمن الرحیم :/...من اصلا ب این فکر نیوفتادم که اون ب خاطر همچین چیزی باهام حرف نمیزنه://😂😂
باشه پس بهش بگید بیاد اینجا باهاش حرف بزنم چون اخرین ساعاتیست که در بین شما هستم:))
جین:یا خدا ا/ت بیماریت لاعلاجه؟؟؟؟؟
ا/ت:نــع! :/ بخاطر بیماریم نمیتونم تو کنسرتا باشم فردا صبح یا امشب برمیگردم کره چی میگی؟ سردرد،کِی لاعلاج بوده؟ :///
هوبی:چقدر حیفـــ :( اولین کنسرتت اصلا برات خوب نبود:(
ا/ت:چرا همین که چند دقیقه باهاتون بودم خیلی خوش گذشت:))
حالا میشه بگید جونگکوک بیاد؟ :/😂
جین:اره حتما... مواظب خودت باشیاا
ا/ت:باشه اگر بیماریم لاعلاج نبود چشم:/😂😂😂
خندیدیم و جین رفت
جیهوپم پا شد و لپمو کشید و گفت
هوبی:خوشحالم ک میدونم همه ی آرمیا مثل تو پر انرژی و قوی هستن:)
ا/ت:مرسیی:٬)))
خب منتظر بودم تا جونگکوک بیاد... صداشونو میشنیدم از بیرون اتاق که...
بدون شرط
#part45
ا/ت:بخشید دکتر؟؟
دکتر:بله خانم ا/ت؟ خوش گذشت؟
ا/ت:سرم.. سرم دوباره داره درد میگیره😣
دکتر:...بیا اینجا و اینو بخور...
بعد اینکه ی دارو بهم داد، نشستم رو صندلی...
جین و هوبی اومدن پیشم...
جین:ا/ت بهتری؟
ا/ت:مرسی من خوبم
هوبی:(اومد و جلوی من نشست روی پاهاش تا خوب بتونه منو ببینه)آآه ا/ت چ بلایی سر خودت اوردی؟ :(
ا/ت:من خوبم هوبی نگران چیزی نباشید:)))
دکتر رفته بود... حالا میتونستم راحت حرف بزنم...
ا/ت:هوبا...
هوبی:بله
ا/ت:چرا... چرا جونگکوک دوباره...
خوبی:ا/ت خواااهش میکنم ازش ناراحت نشو دردسر درست میشه بازم اصلا اون چیزی که تو فکر میکنی اتفاق نیوفتاده😭😂😂😂
ا/ت:پس چی؟ :/
هوبی:ببینم...تو میدونی دلیل اینکه اینطوری شدی چیه؟
ا/ت:حمله ی عصبی شده بهم
هوبی:خب... جونگکوک فکر میکنه تو، بخاطر اون اینطوری شدی و برای همین احساس گناه میکنه و نمیتونه بهت نگاه کنه:) همین😂 باید باهاش حرف بزنی...
ا/ت:بسم الله الرحمن الرحیم :/...من اصلا ب این فکر نیوفتادم که اون ب خاطر همچین چیزی باهام حرف نمیزنه://😂😂
باشه پس بهش بگید بیاد اینجا باهاش حرف بزنم چون اخرین ساعاتیست که در بین شما هستم:))
جین:یا خدا ا/ت بیماریت لاعلاجه؟؟؟؟؟
ا/ت:نــع! :/ بخاطر بیماریم نمیتونم تو کنسرتا باشم فردا صبح یا امشب برمیگردم کره چی میگی؟ سردرد،کِی لاعلاج بوده؟ :///
هوبی:چقدر حیفـــ :( اولین کنسرتت اصلا برات خوب نبود:(
ا/ت:چرا همین که چند دقیقه باهاتون بودم خیلی خوش گذشت:))
حالا میشه بگید جونگکوک بیاد؟ :/😂
جین:اره حتما... مواظب خودت باشیاا
ا/ت:باشه اگر بیماریم لاعلاج نبود چشم:/😂😂😂
خندیدیم و جین رفت
جیهوپم پا شد و لپمو کشید و گفت
هوبی:خوشحالم ک میدونم همه ی آرمیا مثل تو پر انرژی و قوی هستن:)
ا/ت:مرسیی:٬)))
خب منتظر بودم تا جونگکوک بیاد... صداشونو میشنیدم از بیرون اتاق که...
بدون شرط
۵.۳k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.