پارت ۹
پارت ۹
عشق بعد از ازدواج
ویو کوک
از روش بلند شدم و رفتم سمت کمد و لباس ( کت و شلوار) بر داشتم تیشرتی که تنم بود رو دراوردم که متوجه شدم ا.ت داره با لبخند به بدنم نگاه میکنه
ویو ا.ت
بعد اینکه از روم بلند شد رفتم و لباس برداشت و تیشرتی که تنش بود رو دراورد نگاهم به بدنش افتاد و ناخواسته لبخند زدم و کوک متوجه این شد ولی برگشت سمتم متوجه این شدم که دارم با نگاه کردن به بدنش لبخند میزنم و سریع لبخند ام محو شد کوک اومد نزدیک ام و گفت
کوک = کیتن از بدن ام خوشت اومده
ا.ت = نه اصلا
کوک = ولی من عاشق بدنت شدم البته بعد از خودت
با شنیدن این حرفش بدنم داغ شد
ویو کوک
مشخصه داره حرف هام رو باور میکنه پس به کارم ادامه میدم ( دوسِتان کوک کل این تایم کاراش و حرفاش همه دروغ عه و فقط واسه اذیت کردن ا.ت هست)
دستم رو گذاشتم رو گردنش و گفتم
کوک = کیتن بدنت داغ عه ولی الان نمیتونم سردش کنم چون دیر ام شده
اینو گفتم و رفتن لباس پوشیدم
ویو ا.ت
بعد از حرفش بدنم بیشتر داغ کرد بلند شدم و رفتم حموم که بعد از ده دقیقه کوک گفت
کوک = کیتن من میرم شرکت شب میبینمت
و صدای بسته شدن در اتاق اومد و منم از حموم اومدم بیرون به حسی دارم حس میکنم کوک عاشق ام عه ولی نه با اون شخصیتی که من ازش میشناسم عمرا عاشق بشه فک کردن به این حس مزخرف رو تموم کردم و رفتم رو تخت نشستم و شروع کردم به رمان خوندن
نظرتون راجب این پارت
این پارت شرط نداره ولی حمایت کنید مرسی
عشق بعد از ازدواج
ویو کوک
از روش بلند شدم و رفتم سمت کمد و لباس ( کت و شلوار) بر داشتم تیشرتی که تنم بود رو دراوردم که متوجه شدم ا.ت داره با لبخند به بدنم نگاه میکنه
ویو ا.ت
بعد اینکه از روم بلند شد رفتم و لباس برداشت و تیشرتی که تنش بود رو دراورد نگاهم به بدنش افتاد و ناخواسته لبخند زدم و کوک متوجه این شد ولی برگشت سمتم متوجه این شدم که دارم با نگاه کردن به بدنش لبخند میزنم و سریع لبخند ام محو شد کوک اومد نزدیک ام و گفت
کوک = کیتن از بدن ام خوشت اومده
ا.ت = نه اصلا
کوک = ولی من عاشق بدنت شدم البته بعد از خودت
با شنیدن این حرفش بدنم داغ شد
ویو کوک
مشخصه داره حرف هام رو باور میکنه پس به کارم ادامه میدم ( دوسِتان کوک کل این تایم کاراش و حرفاش همه دروغ عه و فقط واسه اذیت کردن ا.ت هست)
دستم رو گذاشتم رو گردنش و گفتم
کوک = کیتن بدنت داغ عه ولی الان نمیتونم سردش کنم چون دیر ام شده
اینو گفتم و رفتن لباس پوشیدم
ویو ا.ت
بعد از حرفش بدنم بیشتر داغ کرد بلند شدم و رفتم حموم که بعد از ده دقیقه کوک گفت
کوک = کیتن من میرم شرکت شب میبینمت
و صدای بسته شدن در اتاق اومد و منم از حموم اومدم بیرون به حسی دارم حس میکنم کوک عاشق ام عه ولی نه با اون شخصیتی که من ازش میشناسم عمرا عاشق بشه فک کردن به این حس مزخرف رو تموم کردم و رفتم رو تخت نشستم و شروع کردم به رمان خوندن
نظرتون راجب این پارت
این پارت شرط نداره ولی حمایت کنید مرسی
۴.۴k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.