چندپارتی غمگین شوگا✨🥀
چندپارتی غمگین شوگا✨🥀
وقتی که دوست نداشت و...
پایان فلش بک/شوگا ویو
بعد از اون شب دغدغه ی عجیبی افتاده به جونم...انگار...انگار حس دلتنگی برام به وجود اومده...انگار دلم واسه ات تنگ شده...
تو فکر و خیال خودم بودم که گوشیم زنگ خورد:بفرمایید؟
؟؟:سلام...از بیمارستان***تماس میگیرم...کیم ات به دلایل نامفهوم خود*کشی کردن و تنها شماره ای که پیدا کردیم شماره ی شما بود...
_چ.چیکار کر.کردن؟
؟؟:لطفا هرچی زودتر خودتونو برسونید...ممنون
و تماس قطع شد...پاهام شل شد...من اونو داشتم بازی میدادم که عاشقم شه ولی خودمم عاشقش شدم...لعنتی
بدون معطل به سمت بیمارستان گاز دادم و رفتم از منشیه بخشی که ات رو بردن رو بپرسم...و سریع و بدو بدو رفتم توی همون بخش...با چیزی که دیدم سرم سوت کشید...داشتن به ات شوک وارد میکردن ولی کو تاثیر؟سرنوشت بی رحم تر از این حرفات راحت میتونه تورو داغون کنه...همینطور منی رو داغون میکنه که همزمان با سوت دستگاه ات منم گوشام سوت کشید و با بی حس شدن پام به خاموشی مطلق رفتم...
وقتی چشم باز کردم فقط با یه نور مواجه شدم...چشمام به شدت درد میگرفت و با یاد ات سریع بلند شدم و خواستم برم که بازوم سوخت...نکاه کردم دیدم سرم وصله که سرم رو کندم و به سرعت رفتم توی اتاق ات که دیدم تختش خالیه که دکتر اومد:اوه اقای مین بیدار شدین؟چه خو...
_ات من کوووو؟(داد)
دکتر:ا.اجازه ب.بدین توضیح ب.بدم
عصبی دست تو موهام کردم و منتظر نگاهش کردم
دکتر:ایشون...بخاطر اینکه از ساختمون بزرگی پرت شدن زنده نموندن و...
_بسه(اروم و بغض)
افتادم رو زمین:پول هردومون رو حساب میکنم
دکتر:ممنون
و رفت و من موندم و کلی دلتنگی
..........
راوی ویو:
شاید بگید بعدش چیشد؟خب مرد داستان ما افسرده شد بعد اون شب...اون شب ساعت 3:15 دقیقه بود(بخاطر ادیتی که میخوام از فیک بزنم میگم 3:15 دقیقه)و شوگا خواب نداشت و همش با خودش مرور میکرد و میگفت:من عاشق نبودم...این همش یه بازی بود...به خودم میگویم انقدر به تو علاقه ندارم...اما من نمیخوام بخوابم...ساعت سه ربع است...تو در سر من هستی(یعنی دارم بهت فکر میکنم...متن اهنگو نوشتم ساری)
بعد اون شب شوگا دیگه هیچوقت ادم قبل نشد و همش میومد جای قبر ات و میگفت:فک کن بچه دار میشدیم...چی میزاشتیم؟اوه نه من حوصله دوتا بچه رو ندارم(خنده تلخ)اگر بودی میشدی ملکه قلبم...میشدی خط قرمزم...ولی نیستی ات نیستی...خوب بخوابی فرشته کوچولوم🙂🥀✨
شوگا با همه سرد بود جز ات...حتی وقتی ازدواج کرد اصلا با زن و بچش خوب نبود...هر روز خواب ات رو میدید...هر روز جای قبرش بود...سال ها به فکرش بود...همیشه✨🥀🙂
پایان🥀🥺
♡♡♡♡♡♡♡
ادیتارو خودم زدم حمایت میشه ازشون؟🥺🥲
وقتی که دوست نداشت و...
پایان فلش بک/شوگا ویو
بعد از اون شب دغدغه ی عجیبی افتاده به جونم...انگار...انگار حس دلتنگی برام به وجود اومده...انگار دلم واسه ات تنگ شده...
تو فکر و خیال خودم بودم که گوشیم زنگ خورد:بفرمایید؟
؟؟:سلام...از بیمارستان***تماس میگیرم...کیم ات به دلایل نامفهوم خود*کشی کردن و تنها شماره ای که پیدا کردیم شماره ی شما بود...
_چ.چیکار کر.کردن؟
؟؟:لطفا هرچی زودتر خودتونو برسونید...ممنون
و تماس قطع شد...پاهام شل شد...من اونو داشتم بازی میدادم که عاشقم شه ولی خودمم عاشقش شدم...لعنتی
بدون معطل به سمت بیمارستان گاز دادم و رفتم از منشیه بخشی که ات رو بردن رو بپرسم...و سریع و بدو بدو رفتم توی همون بخش...با چیزی که دیدم سرم سوت کشید...داشتن به ات شوک وارد میکردن ولی کو تاثیر؟سرنوشت بی رحم تر از این حرفات راحت میتونه تورو داغون کنه...همینطور منی رو داغون میکنه که همزمان با سوت دستگاه ات منم گوشام سوت کشید و با بی حس شدن پام به خاموشی مطلق رفتم...
وقتی چشم باز کردم فقط با یه نور مواجه شدم...چشمام به شدت درد میگرفت و با یاد ات سریع بلند شدم و خواستم برم که بازوم سوخت...نکاه کردم دیدم سرم وصله که سرم رو کندم و به سرعت رفتم توی اتاق ات که دیدم تختش خالیه که دکتر اومد:اوه اقای مین بیدار شدین؟چه خو...
_ات من کوووو؟(داد)
دکتر:ا.اجازه ب.بدین توضیح ب.بدم
عصبی دست تو موهام کردم و منتظر نگاهش کردم
دکتر:ایشون...بخاطر اینکه از ساختمون بزرگی پرت شدن زنده نموندن و...
_بسه(اروم و بغض)
افتادم رو زمین:پول هردومون رو حساب میکنم
دکتر:ممنون
و رفت و من موندم و کلی دلتنگی
..........
راوی ویو:
شاید بگید بعدش چیشد؟خب مرد داستان ما افسرده شد بعد اون شب...اون شب ساعت 3:15 دقیقه بود(بخاطر ادیتی که میخوام از فیک بزنم میگم 3:15 دقیقه)و شوگا خواب نداشت و همش با خودش مرور میکرد و میگفت:من عاشق نبودم...این همش یه بازی بود...به خودم میگویم انقدر به تو علاقه ندارم...اما من نمیخوام بخوابم...ساعت سه ربع است...تو در سر من هستی(یعنی دارم بهت فکر میکنم...متن اهنگو نوشتم ساری)
بعد اون شب شوگا دیگه هیچوقت ادم قبل نشد و همش میومد جای قبر ات و میگفت:فک کن بچه دار میشدیم...چی میزاشتیم؟اوه نه من حوصله دوتا بچه رو ندارم(خنده تلخ)اگر بودی میشدی ملکه قلبم...میشدی خط قرمزم...ولی نیستی ات نیستی...خوب بخوابی فرشته کوچولوم🙂🥀✨
شوگا با همه سرد بود جز ات...حتی وقتی ازدواج کرد اصلا با زن و بچش خوب نبود...هر روز خواب ات رو میدید...هر روز جای قبرش بود...سال ها به فکرش بود...همیشه✨🥀🙂
پایان🥀🥺
♡♡♡♡♡♡♡
ادیتارو خودم زدم حمایت میشه ازشون؟🥺🥲
۱۸.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.