یاقوت سیاه.part15.
#جیمین
بیرون اتاق قدم بر میداشتم که دکتر از اتاق بیرون اومد سریع به سمتش رفتم گفتم
_چیشد دکتر حاله نارسیس چطوره؟
دکتر بهم نگاه کرد گفت
_حالش بیش از اندازه خوبه .!
با تعجب گفتم
_یعنی چی ک بیش از اندازه خوبه؟
_یعنی نیرویی تو بدنش در جریانه ک خیلی خیلی خیلی خیلی قدرتمنده..!
بت تعجب به دکتر نگاه کردم ک گفت
_ارباب پارک برای جون نجاتتونم ک شده فرار کنید.!
همینجوری به دکتر زل زدم که سریع رفت،فرار؟اونم من؟از نارسیس؟
#رزی
تو اتاق نشسته بودم ک در باز شد
_اوضاع اونجوری ک فکر میکردیم پیش نمیره رز.
سریع از جام بلند شدم ک گفت
_اون دختر تا چند دقیقه دیگه بیدار میشه.
سریع شنلمو برداشتم از اتاق بیرون رفتم جنگ بزرگی قراره به پا بشه البته اگ اون همون گرگینه باشه..!یعنی رئیس بزرگ تمامیه گرگ ها..!
#جیمین
پشت در اتاق وایساده بودم ک صدای شکستن چیزی رو شنیدم به رو به روم زل زدم که در اتاق به ترز وحشت ناکی شکسته شد و ی گرگینه خیلی بزرگ و سفید با چشمای آبی درخشان جلوم وایسادقدش به قدری بلند بود که سقف ترک برداشته بود همونجوری بدون تکون خوردن بهش نگاه کردم با اینکه ی گرگینه بود ولی خیلی زیبا بود..-! اون همون نارسیسه؟
با قدم های بزرگ به سمتم اومد خواست بهم حمله کنه که یکی از پشت منو کشید برگشتم رزی دیدم
_فرار کن جیمییییییین
سریع همراه رز فرار کردم اون همجا داشت نابود میکرد سریع از عمارت بیرون رفتیم که به رزی گفتم
_اون..اون
_اون نارسیس بود..!
_چطور ممکنه؟
بهم نگاه کرد ک گفتم
_اگ تو گرگینه درون اون بیدار نمیکردی اون الان وحشی نمیشد..!
_نمیشد ولی باید میفهمیدم اون چ نوع گرگینه ایه خطرناک بی خطر یا...
لب زدم
_خوب اون چ نوع گرگینه ایه؟
با جدیت بهم نگاه کرد گفت
_اون ی گرگینه معمولی نیست..!اون قوی ترین و خطرناک ترین گرگینه ایه ک دنیا تا بحال به خودش دیده
با بهت گفتم
_ی..یعنی..!
_یعنی امکان اینکه کره زمین نابود بشه ۹۹ درصده و اون ی درصد به ما و اون بستگی داره.
بیرون اتاق قدم بر میداشتم که دکتر از اتاق بیرون اومد سریع به سمتش رفتم گفتم
_چیشد دکتر حاله نارسیس چطوره؟
دکتر بهم نگاه کرد گفت
_حالش بیش از اندازه خوبه .!
با تعجب گفتم
_یعنی چی ک بیش از اندازه خوبه؟
_یعنی نیرویی تو بدنش در جریانه ک خیلی خیلی خیلی خیلی قدرتمنده..!
بت تعجب به دکتر نگاه کردم ک گفت
_ارباب پارک برای جون نجاتتونم ک شده فرار کنید.!
همینجوری به دکتر زل زدم که سریع رفت،فرار؟اونم من؟از نارسیس؟
#رزی
تو اتاق نشسته بودم ک در باز شد
_اوضاع اونجوری ک فکر میکردیم پیش نمیره رز.
سریع از جام بلند شدم ک گفت
_اون دختر تا چند دقیقه دیگه بیدار میشه.
سریع شنلمو برداشتم از اتاق بیرون رفتم جنگ بزرگی قراره به پا بشه البته اگ اون همون گرگینه باشه..!یعنی رئیس بزرگ تمامیه گرگ ها..!
#جیمین
پشت در اتاق وایساده بودم ک صدای شکستن چیزی رو شنیدم به رو به روم زل زدم که در اتاق به ترز وحشت ناکی شکسته شد و ی گرگینه خیلی بزرگ و سفید با چشمای آبی درخشان جلوم وایسادقدش به قدری بلند بود که سقف ترک برداشته بود همونجوری بدون تکون خوردن بهش نگاه کردم با اینکه ی گرگینه بود ولی خیلی زیبا بود..-! اون همون نارسیسه؟
با قدم های بزرگ به سمتم اومد خواست بهم حمله کنه که یکی از پشت منو کشید برگشتم رزی دیدم
_فرار کن جیمییییییین
سریع همراه رز فرار کردم اون همجا داشت نابود میکرد سریع از عمارت بیرون رفتیم که به رزی گفتم
_اون..اون
_اون نارسیس بود..!
_چطور ممکنه؟
بهم نگاه کرد ک گفتم
_اگ تو گرگینه درون اون بیدار نمیکردی اون الان وحشی نمیشد..!
_نمیشد ولی باید میفهمیدم اون چ نوع گرگینه ایه خطرناک بی خطر یا...
لب زدم
_خوب اون چ نوع گرگینه ایه؟
با جدیت بهم نگاه کرد گفت
_اون ی گرگینه معمولی نیست..!اون قوی ترین و خطرناک ترین گرگینه ایه ک دنیا تا بحال به خودش دیده
با بهت گفتم
_ی..یعنی..!
_یعنی امکان اینکه کره زمین نابود بشه ۹۹ درصده و اون ی درصد به ما و اون بستگی داره.
۸.۱k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.