فیک برادر ناتنی پارت۴
فیک برادر ناتنی پارت۴
جونگکوک ویو
رفتم توی اتاقم یه حمام بیست مینی کردمو اومدم بیرون .
پیراهن مردونه مشکیمو تنم کردم شلوارمو پوشیدم موهامو مرتب کردمو شونشون کردم و با سشوار بهشون حالت دادم.
ساعتمو دستم کردمو عطر تلخی زدم و رفتم پایین از پدر مادرم خداحافظی کردمو رفتم.
ا.ت ویو
کتابمو برداشتم و رفتم توی حیاط روی تاب ریلکسی خودم ول کردمو نشستم به کتاب خوندن غرق کتابم بودم که........
ماریا:سلام هانییییی
ا.ت ویو
واییی باز این دختره رو مخ هرزههههههههه بازم اینجاس که خبرش خب باید بگم که ماریا دختر عمو جونگکوکه البته اسم اصلیش ماریا نیست خیلی نچسبه همش در کون جونگکوک میچسبه مثل کنه همشم ادای بچه هارو در میاره و فکی میکنه از ناف آمریکاست عشوه خرکی هاشو وای الانه که نه ا.ت آروم باش
ا.ت:سلام ماریا(لبخند فیک)
ماریا:خوبی هانی
ا.ت:خوبم (لبخند فیک)
ماریا:جونگکوک نیست؟
ا.ت:(لبخندش محو شد)به تو چ...(حرفشو ادامه نداد)....اها نه چیزه منظورم اینه که نه پیش پای تو رفت(لبخند فیک)
ماریا:آخ بد شد دلم براش تنگ شده بود عزیزموو براش صبحانه آماده کرده بودم حیفففف
ا.ت:(خندش گرفت)وای اهم اهم دیره رفت میخوای بزار وقتی اومد بهش میگم
ماریا:نهههههه میشینم تا شب بیاد
ا.ت:جانمممممم؟
ماریا:بله؟؟
ا.ت:نه منظورم اینه که هیچی خوش اومدی
ماریا:حیح فدات شم سیسی جونم
ا.ت ویو
اه اه چندش جونگکوک بیچاره گیر چه آدمایی میوفته میخواد با صبحونش جونگکوکو مسموم کنه فکر کنم😂😂😂 وای به من چه اصلا چرا دارم دلسوزی میکنم وا
لایکککککککککککککک
جونگکوک ویو
رفتم توی اتاقم یه حمام بیست مینی کردمو اومدم بیرون .
پیراهن مردونه مشکیمو تنم کردم شلوارمو پوشیدم موهامو مرتب کردمو شونشون کردم و با سشوار بهشون حالت دادم.
ساعتمو دستم کردمو عطر تلخی زدم و رفتم پایین از پدر مادرم خداحافظی کردمو رفتم.
ا.ت ویو
کتابمو برداشتم و رفتم توی حیاط روی تاب ریلکسی خودم ول کردمو نشستم به کتاب خوندن غرق کتابم بودم که........
ماریا:سلام هانییییی
ا.ت ویو
واییی باز این دختره رو مخ هرزههههههههه بازم اینجاس که خبرش خب باید بگم که ماریا دختر عمو جونگکوکه البته اسم اصلیش ماریا نیست خیلی نچسبه همش در کون جونگکوک میچسبه مثل کنه همشم ادای بچه هارو در میاره و فکی میکنه از ناف آمریکاست عشوه خرکی هاشو وای الانه که نه ا.ت آروم باش
ا.ت:سلام ماریا(لبخند فیک)
ماریا:خوبی هانی
ا.ت:خوبم (لبخند فیک)
ماریا:جونگکوک نیست؟
ا.ت:(لبخندش محو شد)به تو چ...(حرفشو ادامه نداد)....اها نه چیزه منظورم اینه که نه پیش پای تو رفت(لبخند فیک)
ماریا:آخ بد شد دلم براش تنگ شده بود عزیزموو براش صبحانه آماده کرده بودم حیفففف
ا.ت:(خندش گرفت)وای اهم اهم دیره رفت میخوای بزار وقتی اومد بهش میگم
ماریا:نهههههه میشینم تا شب بیاد
ا.ت:جانمممممم؟
ماریا:بله؟؟
ا.ت:نه منظورم اینه که هیچی خوش اومدی
ماریا:حیح فدات شم سیسی جونم
ا.ت ویو
اه اه چندش جونگکوک بیچاره گیر چه آدمایی میوفته میخواد با صبحونش جونگکوکو مسموم کنه فکر کنم😂😂😂 وای به من چه اصلا چرا دارم دلسوزی میکنم وا
لایکککککککککککککک
۹.۳k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.