درگیر یه جور سختی خوشایند م. درگیر مدام افتادن و دوباره ب
درگیر یه جور سختی خوشایندم. درگیر مدام افتادنو دوباره برخواستنو یاد گرفتنِ نوع دیگه از مبارزه کردن. درگیر برخورد با مانعها و یاد گرفتنِ راههای گوناگون برای پیش بردن مسیر و حرکت کردن. درگیر مدام نزدیک شدنو دور شدن از آدمها و یاد گرفتن طرز برخورد با هرنوع طیف شخصیتیو در نهایت انتخاب بین ادامهی ارتباط یا قطع کردن. مدام درگیر و در دام هر بخش از زندگیمو دائم در حال یاد گرفتنو قدم برداشتنو جلو رفتن.
_سامیار
به من گفتند حالم خوب میشود؛
و نخواهم مُرد؛
فقط درد زیادی میکشم.
بیست و هفت بهمن چهارصد و دو
دو و بیست و نه بامداد
_سامیار
به من گفتند حالم خوب میشود؛
و نخواهم مُرد؛
فقط درد زیادی میکشم.
بیست و هفت بهمن چهارصد و دو
دو و بیست و نه بامداد
۱.۴k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.