فیک همسر کوک14
کوک رفت و با چیزی که دید خشکش زد دید یه نفر داره لباس روزی بزور در میاره
از زبون کوک
دیدم یه نفر دست گزاشته رو دهن روزی و میخواد بزور لباس روزی در بیاره و رفتم تا خورد زدمش تا تمام شد دیدم روزی بیهوش شده و به دکتر زنگ زدم بیاد
دکتر اومد و روزی معاینه کرد
کوک: دکتر چیشده
دکتر: فقط دارو گذاشتن دم دهنش و این دارو برای بیهوش کردنه
کوک: حرو.مزاده کی به هوش میاد
دکتر: حدود نیم ساعت دیگه
کوک: باشه مرسی
از زبون کوک
از دکتر تشکر کردم و رفت و رفتم پیش روزی و کنار تختش اشک میریختم که خوابم برد
روزی به هوش اومد
کوک هم بیدار شد
کوک: روزی حالت خوبه؟
روزی:...آره«سرد»
کوک: هنوزم باهام قهری«با بغض»
روزی: از نظرت چیکار نکردی کوک
کوک: عزیزم ببخشید یه فرصت دیگه بهم بده میدونم اشتباه کردم بیخشید
روزی:.....
کوک نا امید میخواست بره بیرون
روزی: فقط یه فرصت دیگه
کوک خوشحال شد.....
خوشحال شدید نه؟ 😂🧸
از زبون کوک
دیدم یه نفر دست گزاشته رو دهن روزی و میخواد بزور لباس روزی در بیاره و رفتم تا خورد زدمش تا تمام شد دیدم روزی بیهوش شده و به دکتر زنگ زدم بیاد
دکتر اومد و روزی معاینه کرد
کوک: دکتر چیشده
دکتر: فقط دارو گذاشتن دم دهنش و این دارو برای بیهوش کردنه
کوک: حرو.مزاده کی به هوش میاد
دکتر: حدود نیم ساعت دیگه
کوک: باشه مرسی
از زبون کوک
از دکتر تشکر کردم و رفت و رفتم پیش روزی و کنار تختش اشک میریختم که خوابم برد
روزی به هوش اومد
کوک هم بیدار شد
کوک: روزی حالت خوبه؟
روزی:...آره«سرد»
کوک: هنوزم باهام قهری«با بغض»
روزی: از نظرت چیکار نکردی کوک
کوک: عزیزم ببخشید یه فرصت دیگه بهم بده میدونم اشتباه کردم بیخشید
روزی:.....
کوک نا امید میخواست بره بیرون
روزی: فقط یه فرصت دیگه
کوک خوشحال شد.....
خوشحال شدید نه؟ 😂🧸
۳.۶k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.