فیک همسر کوک 12
شوگا: ببین اگه رگ بزنه یا حتی فکر خودکشی کنه زندت نمیزارم فهمیدی«با داد»
کوک....
از زبون روزی: هوم زندگی خیلی تلخه خیلی«خنده»
روزی رفت سمت پنجره و دید هوا بارونیه
روزی: هی ابر... ممنون... ممنون که داری با حال من همدردی میکنی... مرسی...
روزی درحال گریه کردن
روزی: آخه چرا... مگه من چیکارش کردم.. هق هق هق هق. آخه من چه گناهی کردم هق هق
صدا در
روزی زود اشکاشو پاک کرد
روزی: کیه
خدمتکار: منم براتون غذا اوردم
روزی: مرسی نمیخوام
خدمتکار: باش اگر خواستید به آشپزخونه تلفن کنید
روزی: مرسی ممنون
خدمتکار: خواهش میکنم
و خدمتکار رفت و روزی باز زد زیر گریه
روزی: بزار یکم برم پیش بچه ها
روزی داره حاضر میشه
از زبون روزی
حاضر شدم و داشتم راه میرفتم و فکر میکردم که از اونور هم برم خونه عضا
داشتم به این فکر میکردم که کوک چرا اینکارو باهام کرد که گوشیم زنگ خورد کوک بود
جواب ندادم تا خودش قطع شد و زنگ زدم تهیونگ
روزی: سلام
تهیونگ: سلام خوبی
روزی: آره کوک کجاست؟
تهیونگ:خونه ماست
روزی: باش خدافظ
تهیونگ: روزی!
تا اومد حرف بزنه گوشی روش قطع شد
از زبون روزی
خوب برم ماشینمو بردارم
رسید خونه کوک و ماشینشو برداشت و فقط گاز میداد و صدای آهنگش هم تا آخر زیاد بود
گوشیش زنگ خورد و دید کوکه جواب نداد و دوباره کوک بهش زنگ زد آهنگو قطع کرد و زد بغل و جواب داد
روزی: چیه؟«با داد»
کوک: کجایی؟«نگران»
به تو ربطی نداره
و گوشی رو روش قطع کردو بعدش شوگا زنگ زد
روزی: الو
شوگا: الو سلام کجایی
روزی: رفتم بیرون
شوگا: بیا اینجا شبو
روزی: باش
و قطع کرد و رفت خونه عضا و توی راه به خوشیاش با کوک فکر میکرد و اشک میریخت که رسید و زنگ زد
جیمین درو باز کرد
جیمین: سلام
روزی: سلام
جیمین: بیا تو
روزی: باش
از زبون روزی
رفتم داخل شوگا رو دیدم و رفتم تو اتاق شوگا و شوگا هم اومد
و دووم نیاوردم و زدم زیر گریه
شوگا درو قفل کرد و روزی رو بغل کرد
شوگا: هیسسسسس تمام شد من اینجام من اینجام
روزی شوگا رو از پشت بغل کرد و هی داد میزد و گریه میکرد
از زبون کوک
داشتم با تهیونگ حرف میزدم یهو صدای روزی اومد رفتیم پشت در و وقتی خواستم درو باز کنم دیدم در قفله پس به حرفاشون گوش دادم
یکم بعد روزی از بغل شوگا در اومد
روزی: من... من.... نمیدونم من چیکارش کردم
شوگا: بیا بشین همه چیزو بهم بگو
نشستن
روزی: شوگا من اونو از مادرمم بیشتر دوست داشتم چطور همچین کاری باهام کرد
شوگا:هعی
روزی اشکاشو پاک کرد
روزی: من طلاق میخوام
کوک انگار قلبش هزار تیکه شد
شوگا: فعلا همینجا بگیر بخواب من میرم تو اتاق جیمین
روزی: باش
شوگا رفت و کوک رو دید
کوک....
از زبون روزی: هوم زندگی خیلی تلخه خیلی«خنده»
روزی رفت سمت پنجره و دید هوا بارونیه
روزی: هی ابر... ممنون... ممنون که داری با حال من همدردی میکنی... مرسی...
روزی درحال گریه کردن
روزی: آخه چرا... مگه من چیکارش کردم.. هق هق هق هق. آخه من چه گناهی کردم هق هق
صدا در
روزی زود اشکاشو پاک کرد
روزی: کیه
خدمتکار: منم براتون غذا اوردم
روزی: مرسی نمیخوام
خدمتکار: باش اگر خواستید به آشپزخونه تلفن کنید
روزی: مرسی ممنون
خدمتکار: خواهش میکنم
و خدمتکار رفت و روزی باز زد زیر گریه
روزی: بزار یکم برم پیش بچه ها
روزی داره حاضر میشه
از زبون روزی
حاضر شدم و داشتم راه میرفتم و فکر میکردم که از اونور هم برم خونه عضا
داشتم به این فکر میکردم که کوک چرا اینکارو باهام کرد که گوشیم زنگ خورد کوک بود
جواب ندادم تا خودش قطع شد و زنگ زدم تهیونگ
روزی: سلام
تهیونگ: سلام خوبی
روزی: آره کوک کجاست؟
تهیونگ:خونه ماست
روزی: باش خدافظ
تهیونگ: روزی!
تا اومد حرف بزنه گوشی روش قطع شد
از زبون روزی
خوب برم ماشینمو بردارم
رسید خونه کوک و ماشینشو برداشت و فقط گاز میداد و صدای آهنگش هم تا آخر زیاد بود
گوشیش زنگ خورد و دید کوکه جواب نداد و دوباره کوک بهش زنگ زد آهنگو قطع کرد و زد بغل و جواب داد
روزی: چیه؟«با داد»
کوک: کجایی؟«نگران»
به تو ربطی نداره
و گوشی رو روش قطع کردو بعدش شوگا زنگ زد
روزی: الو
شوگا: الو سلام کجایی
روزی: رفتم بیرون
شوگا: بیا اینجا شبو
روزی: باش
و قطع کرد و رفت خونه عضا و توی راه به خوشیاش با کوک فکر میکرد و اشک میریخت که رسید و زنگ زد
جیمین درو باز کرد
جیمین: سلام
روزی: سلام
جیمین: بیا تو
روزی: باش
از زبون روزی
رفتم داخل شوگا رو دیدم و رفتم تو اتاق شوگا و شوگا هم اومد
و دووم نیاوردم و زدم زیر گریه
شوگا درو قفل کرد و روزی رو بغل کرد
شوگا: هیسسسسس تمام شد من اینجام من اینجام
روزی شوگا رو از پشت بغل کرد و هی داد میزد و گریه میکرد
از زبون کوک
داشتم با تهیونگ حرف میزدم یهو صدای روزی اومد رفتیم پشت در و وقتی خواستم درو باز کنم دیدم در قفله پس به حرفاشون گوش دادم
یکم بعد روزی از بغل شوگا در اومد
روزی: من... من.... نمیدونم من چیکارش کردم
شوگا: بیا بشین همه چیزو بهم بگو
نشستن
روزی: شوگا من اونو از مادرمم بیشتر دوست داشتم چطور همچین کاری باهام کرد
شوگا:هعی
روزی اشکاشو پاک کرد
روزی: من طلاق میخوام
کوک انگار قلبش هزار تیکه شد
شوگا: فعلا همینجا بگیر بخواب من میرم تو اتاق جیمین
روزی: باش
شوگا رفت و کوک رو دید
۵.۵k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.