تا اینکه مست شدم و یه دختر نظرم رو جلب کرد و دستشو کشیدم
تا اینکه مست شدم و یه دختر نظرم رو جلب کرد و دستشو کشیدم و آوردم پیش خودم
و ادامشو میدونین چی شد دیگه
....
پرش زمانی به حال
ا.ت ویو
از گریه کردنم دیگه خسته شدم بلند شدم و رفتم تو دستشویی و صورتم رو شستم و رفتم رو تخت دراز کشیدم و بعد به شوگا پیام دادم
پیام ها
ا.ت. شوگا بدون خدافظی از خونه رفتی بیرون حواسم بهت هست.
یکم صبر کردم تا اینکه پیام داد
شوگا. بعدا راجبش صحبت میکنیم الان پیام نده.
یه نگاهی به ساعت کردم و دیدم ساعت ۴
گوشیم رو بستم و گذاشتم کنار باید هرجور شده مچ شوگا رو بگیرم .
یکم تو افکار های خودم رفتم تا اینکه خوابم برد
بعد از نیم ساعت بلند شدم
و دیدم ساعت ۸ شبه (خواهرم مطمئنی نیم ساعت بود؟😐)
ا.ت. چیییییی
از جام بلند شدم و موهام رو شونه کردم و رفتم حمام و دوش گرفتم الانا بود که شوگا برگرده رفتم تو آشپز خونه و دوکبوکی درست کردم شوگا عاشقشه .
یکم صبر کردم ولی شوگا هنوز بر نگشته بود یکم ترسیدم و بهش زنگ زدم
بوق بوق شماره ی مورد نظر اشغال است لطفا بعدا تماس بگیرید فعلان فعلان فعلان(بقیشو بلد نبودم😂)
به دلیل گشادی زیاد پرش زمانی به ۱۱ شب🗿
دوکبوکی رو ریختم سطل آشغال و رفتم تو اتاق و درو محکم بستم و گریه کردم
تا اینکه صدای در اومد سریع رفتم درو باز کردم
ا.ت. معلوم هست تو کج.....شوگا؟
شوگا. سلام چاگیا(خنده)
ا.ت. حالت خوبه؟
شوگا. اره چرا خوب نباشم(خنده)
شوگا داشتش تلو تلو میخورد الان بود که بیهوش بهشه که یهو افتاد تو بقلم
ا.ت. شوگا به خودت بیا چته
شوگا الکی میخندید و هیچی بهم نمیگفت
بردمش رو مبل و الکی با خودش حرف میزد و منم فقط نگاهش میکردم
و...
و ادامشو میدونین چی شد دیگه
....
پرش زمانی به حال
ا.ت ویو
از گریه کردنم دیگه خسته شدم بلند شدم و رفتم تو دستشویی و صورتم رو شستم و رفتم رو تخت دراز کشیدم و بعد به شوگا پیام دادم
پیام ها
ا.ت. شوگا بدون خدافظی از خونه رفتی بیرون حواسم بهت هست.
یکم صبر کردم تا اینکه پیام داد
شوگا. بعدا راجبش صحبت میکنیم الان پیام نده.
یه نگاهی به ساعت کردم و دیدم ساعت ۴
گوشیم رو بستم و گذاشتم کنار باید هرجور شده مچ شوگا رو بگیرم .
یکم تو افکار های خودم رفتم تا اینکه خوابم برد
بعد از نیم ساعت بلند شدم
و دیدم ساعت ۸ شبه (خواهرم مطمئنی نیم ساعت بود؟😐)
ا.ت. چیییییی
از جام بلند شدم و موهام رو شونه کردم و رفتم حمام و دوش گرفتم الانا بود که شوگا برگرده رفتم تو آشپز خونه و دوکبوکی درست کردم شوگا عاشقشه .
یکم صبر کردم ولی شوگا هنوز بر نگشته بود یکم ترسیدم و بهش زنگ زدم
بوق بوق شماره ی مورد نظر اشغال است لطفا بعدا تماس بگیرید فعلان فعلان فعلان(بقیشو بلد نبودم😂)
به دلیل گشادی زیاد پرش زمانی به ۱۱ شب🗿
دوکبوکی رو ریختم سطل آشغال و رفتم تو اتاق و درو محکم بستم و گریه کردم
تا اینکه صدای در اومد سریع رفتم درو باز کردم
ا.ت. معلوم هست تو کج.....شوگا؟
شوگا. سلام چاگیا(خنده)
ا.ت. حالت خوبه؟
شوگا. اره چرا خوب نباشم(خنده)
شوگا داشتش تلو تلو میخورد الان بود که بیهوش بهشه که یهو افتاد تو بقلم
ا.ت. شوگا به خودت بیا چته
شوگا الکی میخندید و هیچی بهم نمیگفت
بردمش رو مبل و الکی با خودش حرف میزد و منم فقط نگاهش میکردم
و...
۵.۲k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.