فیک( من♡تو) پارت ۴۳
فیک( من♡تو) پارت ۴۳
نامجون: بفرمایید.......
* چرا خاستین ا.ت وبه گروه اضافه کنین *
نامجون: چون اون استعدادشو داشت....و تو مراسمMMA کمکمون کرد.....
*اگه بجا ا.ت یکی دیگه بود با اونم اینجوری میکردین *
نامجون: آره.....البته اگه شبیه ا.ت بود....میدونین چرا از ا.ت خوشمون میاد...چون اون تلاش میکنه......با سختی های زیاد...ناامید نشد...و سعی کرد...اینجا برسه.....
*چرا ا.ت با شما تو یه خونه زندگی میکنه*
نامجون: اولش اینکه اونم تو گروه ماعه....و دومش فک نکنم اینکه ا.ت کجا زندگی کنه به شما ربط داشته باشه....
استف: خب کافیه...امیدوارم الان حقیقت و فهمیده باشین......پس فعلا......
نامجون و استف از رو صندلی هاشون بلند شدن.......منم بلند شدم و بعد از تعظیم از اتاق خارج شدیم............
بعد از عوض کردن لباسم ..با نامجون برگشتم خونه.......البته بعد از مصاحبه...رئیس گفت از مصاحبه راضی بوده....
داخل خونه شدم...ک اعضا تو حال نشسته بودن......
تا منو دیدن به سمتم اومد....
جیهوپ: آفرین دختر...عالی بودی. باید همنجوری جوابشونو میدادی........
ات: ممنونم.....
جیمین: خوب کارِ کردی.....
شوگا: حقشون بود....
جین: آره.....باید همنجوری جوابشونو میدادی......
جونگکوک: حالت خوبه....تو مصاحبه خوب بنظر نمیرسدی......
ا.ت : نه نه...خوبم......
جین: بزارین بیاد بشینه..............من میرم نوشیدنی بیارم.....
رفتم و رو مبل نشستم پسرام نشستن...جین با باطری های نوشیدنی اومد.........
یکی از باطری هارو برداشتم و نوشیدمش.............
یه نفس عمیق گرفتم..........
جونگکوک: خب الان چه میشه ...
نامجون: هیچی دیگه ما به فعالیت هامون ادامه میدیم.....
جیمین: فک نمیکنین فن ها ازمون ناامید شده....
جین: چرا..چون جواب هیترا رو دادیم .....
نامجون: ما آرمی هارو میشناسیم.....اونا درکمون میکنه...پس نیاز نیس نگران باشین......
ا.ت: من میرم لباسمو عوض کنم........
جین: باشه.....
ازشون دور شدم.......اومدم اتاقم...لباسمو عوض کردم........رو تخت نشستم نمیدونستم چیکار کنم....یعنی باید همنجوری جوابشونو میدادم.....ازم ناراحت نشدن........
صداِ گوشیم اومد....نگا کردم ناشناس بود....جواب بدم....یا نه.....با تردید جواب دادم.....
صداِ هانول تو گوشم پیچید....
هانول: ببخشید...شمار چوی ا.ت.....
ات: ها..هانول.....
هانول: ا.ت.....خودتی....
ا.ت: آره آره.....
هانول: حالت خوبه....کجایی دختر.........نمیگی نگران میشم......خب شد دیدمت.....مصاحبه تو نگا کردم.......
ا.ت: اصن تو کجایی.....
هانول: قصه ش طولانیه....بعدا باهات حرف میزنم...الان بوسانم....
ا.ت: بوسان......
هانول: آره....
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
حمایت 🥰
نامجون: بفرمایید.......
* چرا خاستین ا.ت وبه گروه اضافه کنین *
نامجون: چون اون استعدادشو داشت....و تو مراسمMMA کمکمون کرد.....
*اگه بجا ا.ت یکی دیگه بود با اونم اینجوری میکردین *
نامجون: آره.....البته اگه شبیه ا.ت بود....میدونین چرا از ا.ت خوشمون میاد...چون اون تلاش میکنه......با سختی های زیاد...ناامید نشد...و سعی کرد...اینجا برسه.....
*چرا ا.ت با شما تو یه خونه زندگی میکنه*
نامجون: اولش اینکه اونم تو گروه ماعه....و دومش فک نکنم اینکه ا.ت کجا زندگی کنه به شما ربط داشته باشه....
استف: خب کافیه...امیدوارم الان حقیقت و فهمیده باشین......پس فعلا......
نامجون و استف از رو صندلی هاشون بلند شدن.......منم بلند شدم و بعد از تعظیم از اتاق خارج شدیم............
بعد از عوض کردن لباسم ..با نامجون برگشتم خونه.......البته بعد از مصاحبه...رئیس گفت از مصاحبه راضی بوده....
داخل خونه شدم...ک اعضا تو حال نشسته بودن......
تا منو دیدن به سمتم اومد....
جیهوپ: آفرین دختر...عالی بودی. باید همنجوری جوابشونو میدادی........
ات: ممنونم.....
جیمین: خوب کارِ کردی.....
شوگا: حقشون بود....
جین: آره.....باید همنجوری جوابشونو میدادی......
جونگکوک: حالت خوبه....تو مصاحبه خوب بنظر نمیرسدی......
ا.ت : نه نه...خوبم......
جین: بزارین بیاد بشینه..............من میرم نوشیدنی بیارم.....
رفتم و رو مبل نشستم پسرام نشستن...جین با باطری های نوشیدنی اومد.........
یکی از باطری هارو برداشتم و نوشیدمش.............
یه نفس عمیق گرفتم..........
جونگکوک: خب الان چه میشه ...
نامجون: هیچی دیگه ما به فعالیت هامون ادامه میدیم.....
جیمین: فک نمیکنین فن ها ازمون ناامید شده....
جین: چرا..چون جواب هیترا رو دادیم .....
نامجون: ما آرمی هارو میشناسیم.....اونا درکمون میکنه...پس نیاز نیس نگران باشین......
ا.ت: من میرم لباسمو عوض کنم........
جین: باشه.....
ازشون دور شدم.......اومدم اتاقم...لباسمو عوض کردم........رو تخت نشستم نمیدونستم چیکار کنم....یعنی باید همنجوری جوابشونو میدادم.....ازم ناراحت نشدن........
صداِ گوشیم اومد....نگا کردم ناشناس بود....جواب بدم....یا نه.....با تردید جواب دادم.....
صداِ هانول تو گوشم پیچید....
هانول: ببخشید...شمار چوی ا.ت.....
ات: ها..هانول.....
هانول: ا.ت.....خودتی....
ا.ت: آره آره.....
هانول: حالت خوبه....کجایی دختر.........نمیگی نگران میشم......خب شد دیدمت.....مصاحبه تو نگا کردم.......
ا.ت: اصن تو کجایی.....
هانول: قصه ش طولانیه....بعدا باهات حرف میزنم...الان بوسانم....
ا.ت: بوسان......
هانول: آره....
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
حمایت 🥰
۱۰.۵k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲