ازدواج خوب و بد من
پارت ³
ویو ا.ت
وقتی لیسو رو دیدم بی اختیار تو بغلش بغض کردم
رفتیم و کلی لباس خرید و من حوصله نداشتم فقط اونجوری ک مادرم گفته بود یه لباس مناسب واسه شب خریدم
برش زمانی به شب وقت اماده شدن ا.ت
من واقعا نای پاشدن نداشتم و چشام پف کرده بود ولی اماده شدم و ارایشه ملایم مم رو کرد (عکس مو و لباس ا.ت رو میزارم)
ویو کوک
یه چند نفر قاتل با خانوادشون ک خیانت کار بودن کشتم و رفتم حموم ک خوناشون رو بدن پاک شه
برش زمانی به وقتی ک کوک جلو دره خانه ا.ت بودن
ا.ت تو تختش تا نای داشت گریه کرد بی اختیار اشک میریخت و چون دیشب هم دیر خوابیده بود ت ابش امد و بی اختیار اروم خوابش برد
خب کوک و خانوادش با دسته گل پر زر در رو زدن و وارد شدن انتظار داشتن ا.ت حداقل از اتاقش امده باشه بیرون ولی خب ن همه دور هم نشستن کوک هی به ساعت نگا میکرد که بگذره و ا.ت رو ببریه پیش خودش و.....😶🌫
خب ساعت ۱ شد و ا.ت از اتاق نیومده بود بیرون
و همه رفتن که کوک هم رفت که ا.ت رو ببره پیش خودش اعصبانی بود ک نیومده بود بیرون از اتاقش و وحشیانه به در کوبید ا.ت با صدای در از خوابش پرید و نفس نفس میزد و قلبش داشت خیلی تند میزد کوک ک دید خواب بوده حرکته خاص یا وحشیانه ای نکرد (دوستان اگه جنبه ندارید لطفا نخونید فقط یک فیکه)
و به ارومی کوک گفت
بیب امده ای که به عمارت جدیدت بری
و ا.ت کلا خابالو بود و خیلی حواسش نبود ولی گفت بیب نکنه یادت رفته اینا ماجرا یه مشت دروغه و از عشق خبری نیس و فقط یه ازدواج اجباره و ما دوتا ....
حرفش قطع شد که کوک براید بغلش کرد
این پارت شرط نداره برین پارت بعدی شرط برسونید
اسلاید دو لباس ا.ت
اسلاید سه مدل مو ا.ت
#کیوت
#اکسو #استایل #ارمی #اکسوال #بلینک #استی #تنتاسیون #سناریو #فیکشن #فک #لیسا #کای #هیونجین #وانشات #تهکوک
#لایک #فالو #هوپی #جنی #رزی #جیسو #فلکیس #کوک #جونگکوک #تهیونگ
ویو ا.ت
وقتی لیسو رو دیدم بی اختیار تو بغلش بغض کردم
رفتیم و کلی لباس خرید و من حوصله نداشتم فقط اونجوری ک مادرم گفته بود یه لباس مناسب واسه شب خریدم
برش زمانی به شب وقت اماده شدن ا.ت
من واقعا نای پاشدن نداشتم و چشام پف کرده بود ولی اماده شدم و ارایشه ملایم مم رو کرد (عکس مو و لباس ا.ت رو میزارم)
ویو کوک
یه چند نفر قاتل با خانوادشون ک خیانت کار بودن کشتم و رفتم حموم ک خوناشون رو بدن پاک شه
برش زمانی به وقتی ک کوک جلو دره خانه ا.ت بودن
ا.ت تو تختش تا نای داشت گریه کرد بی اختیار اشک میریخت و چون دیشب هم دیر خوابیده بود ت ابش امد و بی اختیار اروم خوابش برد
خب کوک و خانوادش با دسته گل پر زر در رو زدن و وارد شدن انتظار داشتن ا.ت حداقل از اتاقش امده باشه بیرون ولی خب ن همه دور هم نشستن کوک هی به ساعت نگا میکرد که بگذره و ا.ت رو ببریه پیش خودش و.....😶🌫
خب ساعت ۱ شد و ا.ت از اتاق نیومده بود بیرون
و همه رفتن که کوک هم رفت که ا.ت رو ببره پیش خودش اعصبانی بود ک نیومده بود بیرون از اتاقش و وحشیانه به در کوبید ا.ت با صدای در از خوابش پرید و نفس نفس میزد و قلبش داشت خیلی تند میزد کوک ک دید خواب بوده حرکته خاص یا وحشیانه ای نکرد (دوستان اگه جنبه ندارید لطفا نخونید فقط یک فیکه)
و به ارومی کوک گفت
بیب امده ای که به عمارت جدیدت بری
و ا.ت کلا خابالو بود و خیلی حواسش نبود ولی گفت بیب نکنه یادت رفته اینا ماجرا یه مشت دروغه و از عشق خبری نیس و فقط یه ازدواج اجباره و ما دوتا ....
حرفش قطع شد که کوک براید بغلش کرد
این پارت شرط نداره برین پارت بعدی شرط برسونید
اسلاید دو لباس ا.ت
اسلاید سه مدل مو ا.ت
#کیوت
#اکسو #استایل #ارمی #اکسوال #بلینک #استی #تنتاسیون #سناریو #فیکشن #فک #لیسا #کای #هیونجین #وانشات #تهکوک
#لایک #فالو #هوپی #جنی #رزی #جیسو #فلکیس #کوک #جونگکوک #تهیونگ
۵.۹k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.