لیوای ایتسوری یه -بنده خدایی-: من گروه خونیم a+
لیوای ایتسوری یه -بنده خدایی-: من گروه خونیم a+
لیوای و ایتسوری باهم: تو یکی گمشو
اون بنده خدا:*شکر خوردم(╥﹏╥)*
لیوای: تو چی میگی
ایتسوری: میخوام بهش خون بدم کری؟
*یه صلوات واسه جون این بنده خدا بفرستیم•-•*
لیوای و ایتسوری عصبی نزدیک هم میشن که کیدوری از وسطشون رد میشه و میره کنار الیزابت
کیدوری: من خون میدم نگران نباش
الیزابت: پس بیا داخل
الیزابت و کیدوری میرن تو چادر
لیوای و ایتسوری مسرن سمت اونا که کیوکی میاد جلوشون
کیوکی: شما دو تا تا تصمیم میگرفتین فردا میشد لونا هم جون میداد پس دیگه وسط کاری نرید داخل:////
-چند ساعت بعد-
ویو لونا
(چشامو باز کردم سردرد شدیدی داشتم دستم درد میکرد و زخمم میسوخت
اطراف رو نگاه کردم و دیدم کیدوری با اون قیافه جذابش خوابش برده و داره بهم خون میده)
«دوزتان اسلاید دوم کیدوری هستش و اسلاید سوم لونا»
*سرفه*
کیدوری چشماشو باز میکنه و میبینه لونا بیدار شده
لبخند گرمی میزنه و سر لونا رو نوازش میکنه
کیدوری: خوشحالم بیدار شدی:)
&: لونااا....
ببخشید نبودم:) جبران میکنم اسلاید دوم کیدوری و اسلاید سوم لونا
لیوای و ایتسوری باهم: تو یکی گمشو
اون بنده خدا:*شکر خوردم(╥﹏╥)*
لیوای: تو چی میگی
ایتسوری: میخوام بهش خون بدم کری؟
*یه صلوات واسه جون این بنده خدا بفرستیم•-•*
لیوای و ایتسوری عصبی نزدیک هم میشن که کیدوری از وسطشون رد میشه و میره کنار الیزابت
کیدوری: من خون میدم نگران نباش
الیزابت: پس بیا داخل
الیزابت و کیدوری میرن تو چادر
لیوای و ایتسوری مسرن سمت اونا که کیوکی میاد جلوشون
کیوکی: شما دو تا تا تصمیم میگرفتین فردا میشد لونا هم جون میداد پس دیگه وسط کاری نرید داخل:////
-چند ساعت بعد-
ویو لونا
(چشامو باز کردم سردرد شدیدی داشتم دستم درد میکرد و زخمم میسوخت
اطراف رو نگاه کردم و دیدم کیدوری با اون قیافه جذابش خوابش برده و داره بهم خون میده)
«دوزتان اسلاید دوم کیدوری هستش و اسلاید سوم لونا»
*سرفه*
کیدوری چشماشو باز میکنه و میبینه لونا بیدار شده
لبخند گرمی میزنه و سر لونا رو نوازش میکنه
کیدوری: خوشحالم بیدار شدی:)
&: لونااا....
ببخشید نبودم:) جبران میکنم اسلاید دوم کیدوری و اسلاید سوم لونا
۲.۴k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.