دو پارتی (وقتی غیرتی میشه ) پارت ۱
#لینو
#استری_کیدز
تو و لینو به یک مهمونی دعوت شده بودین.
این یک مهمونی بین کارمندان شرکت های بزرگ و ثروتمند بود که شوهر تو یعنی لینو هم به این مهمونی دعوت شده بود.
لینو تصمیم گرفت که با تنها عشقش به این مراسم بره تا کمی تورو هم از حال و هوای خونه بیرون بیاره.
وقتی رسیدیم لینو بیشتر سرگرم معاشرت و حرف زدن با همکارهاش و مرد های دیگه بود و تو یک گوشه تنها نشسته بودی و با لبخند به لینو که با لبی خندان در حال صحبت با دوستاش بود نگاه میکردی.
همینطوری سرگرم نگاه کردن به شوهرت بودی متوجه ی حس دستای کسی روی رون پاهات شدی.
با تعجب و ترس نگاهت رو به کنارت دادی که با یک مرد حدوداً ۳۰ ساله مواجه شدی که بنظر مست میومد.
کمی ازش فاصله گرفتی که اونم به سمتت اومدم و چنگ محکمی به رون پات زد
+ ه..هی....چ...چیکار میکنی ؟
مرد دستاشو محکم روی روم پاهات میکشید و خمار نگاهت میکرد
÷ هوم....اندامت که خیلی خوب بنظر میاد.....
دوباره کاری رو تکرار کرد که باعث شد ترست بیشتر بشه
÷ میخوام بدونم وقتی کامل لباست رو در بیارم...چقدر زیبا باشی
تعجب کردی و خواستی بلند بشی که دستت رو محکم گرفت و تورو توی بغلش انداخت و سرش رو توی گردنت فرو برد.
مهمونی خیلی شلوغ بود از اونجایی که همه یا در حال مشروب خوردن بودن یا هم با آهنگ میرقصیدن و بعضیا هم حرف میزدن کسی متوجه تو که یک گوشه با این مرد گیر کرده بودی نمیشد.
+ ولم...ک...کن.....
مرد سرش رو نزدیک گوشت آورد که با یکدفعه خوابونده شدن مشت توی صورتش و پرت شدنش به سمت زمین متعجب شدی.
لینو به سمتش رفت و یقه ی مرد رو گرفت و سرش رو بالا آورد
_ پس....توعه حرومزاده داشتی به زن من دست میزدی ارههههههه؟
با فریادی که زد تمام توجه ها به سمت شوهرت و مرد زیرش جلب شد
با ترس به سمت لینو رفتی و آروم به شونش زدی
+ ل...لینو....ب...بیا بریم
لینو با عصبانیت دستت رو پس زد و سر مرد رو محکم به زمین کوبید و دوباره یقش رو گرفت و سر خونیش رو بالا داد
#استری_کیدز
تو و لینو به یک مهمونی دعوت شده بودین.
این یک مهمونی بین کارمندان شرکت های بزرگ و ثروتمند بود که شوهر تو یعنی لینو هم به این مهمونی دعوت شده بود.
لینو تصمیم گرفت که با تنها عشقش به این مراسم بره تا کمی تورو هم از حال و هوای خونه بیرون بیاره.
وقتی رسیدیم لینو بیشتر سرگرم معاشرت و حرف زدن با همکارهاش و مرد های دیگه بود و تو یک گوشه تنها نشسته بودی و با لبخند به لینو که با لبی خندان در حال صحبت با دوستاش بود نگاه میکردی.
همینطوری سرگرم نگاه کردن به شوهرت بودی متوجه ی حس دستای کسی روی رون پاهات شدی.
با تعجب و ترس نگاهت رو به کنارت دادی که با یک مرد حدوداً ۳۰ ساله مواجه شدی که بنظر مست میومد.
کمی ازش فاصله گرفتی که اونم به سمتت اومدم و چنگ محکمی به رون پات زد
+ ه..هی....چ...چیکار میکنی ؟
مرد دستاشو محکم روی روم پاهات میکشید و خمار نگاهت میکرد
÷ هوم....اندامت که خیلی خوب بنظر میاد.....
دوباره کاری رو تکرار کرد که باعث شد ترست بیشتر بشه
÷ میخوام بدونم وقتی کامل لباست رو در بیارم...چقدر زیبا باشی
تعجب کردی و خواستی بلند بشی که دستت رو محکم گرفت و تورو توی بغلش انداخت و سرش رو توی گردنت فرو برد.
مهمونی خیلی شلوغ بود از اونجایی که همه یا در حال مشروب خوردن بودن یا هم با آهنگ میرقصیدن و بعضیا هم حرف میزدن کسی متوجه تو که یک گوشه با این مرد گیر کرده بودی نمیشد.
+ ولم...ک...کن.....
مرد سرش رو نزدیک گوشت آورد که با یکدفعه خوابونده شدن مشت توی صورتش و پرت شدنش به سمت زمین متعجب شدی.
لینو به سمتش رفت و یقه ی مرد رو گرفت و سرش رو بالا آورد
_ پس....توعه حرومزاده داشتی به زن من دست میزدی ارههههههه؟
با فریادی که زد تمام توجه ها به سمت شوهرت و مرد زیرش جلب شد
با ترس به سمت لینو رفتی و آروم به شونش زدی
+ ل...لینو....ب...بیا بریم
لینو با عصبانیت دستت رو پس زد و سر مرد رو محکم به زمین کوبید و دوباره یقش رو گرفت و سر خونیش رو بالا داد
۱۸.۸k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.