당신이떠났을때
당신이떠났을때
با وجود اتفاق بعد دیشب حالم از خودم بهم میخوره برای همین تصمیم گرفتم تا وقتی از سرکار بیاد من تو خونش نباشم
بلند شدم و رفتم ساکم رو از تو کمد در آوردم و لباسای که لازم داشتم رو ریختم توش و وسایل آرایشم و....
لباسم رو پوشیدم موهام رو شونه کردم و بستم
ساکم رو گذاشتم روی مبل و یک برگه گرفتم و یه خودکار و توش حرفی که سال ها خواستم بهش بگم رو گفتم......
ساکم رو گرفتم و سوار ماشین شدم ....
تا خونه مین را راهی نبود و رسیدم از ماشین پیاده شدم و زنگ درشون رو زدم که یهو چهره شکه شده ی مین را رو دیدم
مین را رو مین میزارم.
مین. سلام ا.ت ، چی شده؟
ا.ت. سلام، قضیش طولانیه، میتونم بیام تو
مین. چرا که نه
رفتم داخل ساکم رو گذاشتم تو اتاق مین را و اومدیم و باهم رو مبل نشستیم
مین. چی شده حالت انگار خوب نیست
ا.ت. دیشب یه اتفاقی افتاده برای اونه
مین. با جیمین دعوا افتادی؟
یهو وقتی این حرف رو زد یکم نگاهش کردم و گریه افتادم و اومد بقلم کرد
مین. ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم
ا.ت. نه تقصیر تو نیستش ، دیشب به خاطر اینکه .....
پرش زمانی به دیشب
ا.ت ویو
ساعت ۲ شب بود این جن ها روی مبل نشسته بودم و منتظر جیمین بودم چون بدون اون خوابم نمیبرد یهو صدای در اومد و جیمین وارد خونه شد رفتم بقلش کردم ولی اون.....نه سلام کرد نه بقلم کرد فقط سرشو انداخت تو اتاق و رفت نمیدونستم معنی اینکارش چیه رفتم تو اتاق و دیدم روی تخت نشسته و به یه جا خیره شده رفتم پیشش نشستم و گفتم
ا.ت. چیشده اوپا؟
جیمین. ا.ت
ا.ت. هوم
جیمین. میدونی چیکار کردی
ا.ت. من؟
جیمین. نه پس من(داد)
ا.ت. یاا سکته کردم
جیمین. بایدم بکنی تو دیگه جزوی از زندگی من نیستی گمشو از جلو چشمام بیرون
ا.ت. ام...اما
جیمین. فقط گفتم گمشو بیرون(داد)
ا.ت. جیمین
جیمین. مثله اینکه خودم باید ادمت کنم
ا.ت. جیغغغغغغغ
........سیاهی
پایان پرش زمان.......
ا.ت. بعدش وقتی بهوش اومدم همه چی رو واسم تعریف کرد و از اول زندگیم فهمیدم که اون یک خیانتکار بوده.
مین. چه عوضی
ا.ت. از عوضی هم بدتر
مین. ولش کن اونی اون که دیگه گفتش جزوی از زندگیش نیستی که
ا.ت. اما میدونی وقتی به کسی وابسته بشی بهش اعتماد کنی بعد اون اعتماد و وابستگی رو بشکنه چه بلایی سرت میاد
مین. اشکالی نداره ولش
و...
با وجود اتفاق بعد دیشب حالم از خودم بهم میخوره برای همین تصمیم گرفتم تا وقتی از سرکار بیاد من تو خونش نباشم
بلند شدم و رفتم ساکم رو از تو کمد در آوردم و لباسای که لازم داشتم رو ریختم توش و وسایل آرایشم و....
لباسم رو پوشیدم موهام رو شونه کردم و بستم
ساکم رو گذاشتم روی مبل و یک برگه گرفتم و یه خودکار و توش حرفی که سال ها خواستم بهش بگم رو گفتم......
ساکم رو گرفتم و سوار ماشین شدم ....
تا خونه مین را راهی نبود و رسیدم از ماشین پیاده شدم و زنگ درشون رو زدم که یهو چهره شکه شده ی مین را رو دیدم
مین را رو مین میزارم.
مین. سلام ا.ت ، چی شده؟
ا.ت. سلام، قضیش طولانیه، میتونم بیام تو
مین. چرا که نه
رفتم داخل ساکم رو گذاشتم تو اتاق مین را و اومدیم و باهم رو مبل نشستیم
مین. چی شده حالت انگار خوب نیست
ا.ت. دیشب یه اتفاقی افتاده برای اونه
مین. با جیمین دعوا افتادی؟
یهو وقتی این حرف رو زد یکم نگاهش کردم و گریه افتادم و اومد بقلم کرد
مین. ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم
ا.ت. نه تقصیر تو نیستش ، دیشب به خاطر اینکه .....
پرش زمانی به دیشب
ا.ت ویو
ساعت ۲ شب بود این جن ها روی مبل نشسته بودم و منتظر جیمین بودم چون بدون اون خوابم نمیبرد یهو صدای در اومد و جیمین وارد خونه شد رفتم بقلش کردم ولی اون.....نه سلام کرد نه بقلم کرد فقط سرشو انداخت تو اتاق و رفت نمیدونستم معنی اینکارش چیه رفتم تو اتاق و دیدم روی تخت نشسته و به یه جا خیره شده رفتم پیشش نشستم و گفتم
ا.ت. چیشده اوپا؟
جیمین. ا.ت
ا.ت. هوم
جیمین. میدونی چیکار کردی
ا.ت. من؟
جیمین. نه پس من(داد)
ا.ت. یاا سکته کردم
جیمین. بایدم بکنی تو دیگه جزوی از زندگی من نیستی گمشو از جلو چشمام بیرون
ا.ت. ام...اما
جیمین. فقط گفتم گمشو بیرون(داد)
ا.ت. جیمین
جیمین. مثله اینکه خودم باید ادمت کنم
ا.ت. جیغغغغغغغ
........سیاهی
پایان پرش زمان.......
ا.ت. بعدش وقتی بهوش اومدم همه چی رو واسم تعریف کرد و از اول زندگیم فهمیدم که اون یک خیانتکار بوده.
مین. چه عوضی
ا.ت. از عوضی هم بدتر
مین. ولش کن اونی اون که دیگه گفتش جزوی از زندگیش نیستی که
ا.ت. اما میدونی وقتی به کسی وابسته بشی بهش اعتماد کنی بعد اون اعتماد و وابستگی رو بشکنه چه بلایی سرت میاد
مین. اشکالی نداره ولش
و...
۵.۶k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.