((پارت هشتم....))
جین: کوک دستشو ول کن!!
کوک ازم فاصله گرفت که جین دستمو گرفت و بیرون رفتیم
ا.ت: آقای کیم چیکار دارید میکنید!!؟
جین: از اینجا برو بهتره تو این مهمونی نمونی
ا.ت: ببخشید!!!؟ من چرا باید از اینجا برم
جین: چون دوست ندارم به پسر دیگه ای نزدیک بشی
حرف جین کمی تجزیه و تحلیل کردم
چی گفت!!
با چشمای گشاد شده بهش نگاه کردم
که لبخند زد
جین: از این به بعد مال خودمی
پس بهتره بری خونه
شوگا اومد پیشمون
شوگا: ا.ت نیومده دردسر درست کردی نه
ا.ت: هی به من چه نمیتونستم پیدات کنم
جین: شوگا بهتره ا.ت رو ببری خونه
هر دوتامون به سمت جین برگشتیم
گفتم الان شوگا میزنه لت و پارش میکنه ولی برخلاف انتظارم سرشو تکون داد و گفت بریم
دنبال شوگا رفتم و سوار ماشین شدم
شوگا: اوممممم ا.ت؟!
ا.ت: ها؟
شوگا: درباره جین چه فکری میکنی ؟
ا.ت: من کلا فکر نمیکنم
شوگا: من باهات شوخی نمیکنم واقعا دارم میپرسم ازت
ا.ت: چی شده که دربارش میپرسی مگه!!
شوگا: هوفففف درباره تو با من حرف زده و......
ویو شوگا:
داشتم با ا.ت حرف میزدم
شوگا: خب اون دوست داره اون تا حالا کسی و دوست نداشت برای همین برام عجیب بود و.....
بهش نگاه کردم که با دهن باز داشت خواب هفت پادشاه و میدید
شوگا: ا.ت خوابیدییییی( داد)
ا.ت: ها چیه چی شده!!
شوگا: من دارم از صبح حرف میزنم بعد تو داری خروپف میکنییییی
ا.ت: خستم خوببببب حرف نزن دیگه
خدایا صبرررر
ویو ا.ت:
همه ی حرفهای شوگا رو شنیده بودم ولی نمی خواستم به روی خودم بیارم پس خودمو به خواب زدم
کوک ازم فاصله گرفت که جین دستمو گرفت و بیرون رفتیم
ا.ت: آقای کیم چیکار دارید میکنید!!؟
جین: از اینجا برو بهتره تو این مهمونی نمونی
ا.ت: ببخشید!!!؟ من چرا باید از اینجا برم
جین: چون دوست ندارم به پسر دیگه ای نزدیک بشی
حرف جین کمی تجزیه و تحلیل کردم
چی گفت!!
با چشمای گشاد شده بهش نگاه کردم
که لبخند زد
جین: از این به بعد مال خودمی
پس بهتره بری خونه
شوگا اومد پیشمون
شوگا: ا.ت نیومده دردسر درست کردی نه
ا.ت: هی به من چه نمیتونستم پیدات کنم
جین: شوگا بهتره ا.ت رو ببری خونه
هر دوتامون به سمت جین برگشتیم
گفتم الان شوگا میزنه لت و پارش میکنه ولی برخلاف انتظارم سرشو تکون داد و گفت بریم
دنبال شوگا رفتم و سوار ماشین شدم
شوگا: اوممممم ا.ت؟!
ا.ت: ها؟
شوگا: درباره جین چه فکری میکنی ؟
ا.ت: من کلا فکر نمیکنم
شوگا: من باهات شوخی نمیکنم واقعا دارم میپرسم ازت
ا.ت: چی شده که دربارش میپرسی مگه!!
شوگا: هوفففف درباره تو با من حرف زده و......
ویو شوگا:
داشتم با ا.ت حرف میزدم
شوگا: خب اون دوست داره اون تا حالا کسی و دوست نداشت برای همین برام عجیب بود و.....
بهش نگاه کردم که با دهن باز داشت خواب هفت پادشاه و میدید
شوگا: ا.ت خوابیدییییی( داد)
ا.ت: ها چیه چی شده!!
شوگا: من دارم از صبح حرف میزنم بعد تو داری خروپف میکنییییی
ا.ت: خستم خوببببب حرف نزن دیگه
خدایا صبرررر
ویو ا.ت:
همه ی حرفهای شوگا رو شنیده بودم ولی نمی خواستم به روی خودم بیارم پس خودمو به خواب زدم
۷.۵k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.