مافیای جذاب من پارت۱۶
بعد اومد و بهم نزدیک تر شد و گفت:
تهیونگ: ولی یه شرط داره.
جنی:.....خب¿
تهیونگ: اونو بعدا بهت میگم.
جنی: هی! قبول نیست!
تهیونگ:....
(صدای در)
جیمین: تهیونگ منم.*مکث* با این دختره.
تهیونگ: بیا!
درو باز کرد و رزی اومد داخل. سریع بلند شدم.
رزی: اونی*بغض*
دویید اومد بغلم. محکم بغلش کردم.
جنی: ببخشید رزی. ببخشید انقدر اذیتت کردم.*گریهه*
رزی: نه هیچ وقت اینو نگو!*گریه*
تهیونگ: بسه فیلم هندی! خانم میس آیدل، تو میتونی بری. ولی اگه کوچیک ترین چیزی بشنوم که گفتی یه تیز توی مغزت خالی میکنم!
رزی: یعنی چی!؟ پس جنی چی!!؟!!
تهیونگ: ما حالا حالا ها با خواهر عزیزت کار داریم!
رزی یکم صبر کرد و به دور اطرافش نگاه کرد و گفت:
رزی:باشه!....اگه قراره جنی بمونه، پس منم جایی نمیرم! ولی نمیخوام تو این کثافت بمونم!*جمله ی آخر رو با غرور گفت.*
جیمین: نه بابا! تاج پادشاهی بزاریم رو سرت! همینش هم از سرت زیاده.
رزی: تو خفه! از دیشب تاحالا فقط زحمت کشیدی منت سر ما گذاشتی به اون یارو گفتی هر یه ربع برینه تو خواب ما!
جیمین: دیدم نه اینکه با یه تق میوفتی میمیری، گفتم بهت سر بزنن نمیری؛ فعلا لازمت داشتیم!
رزی: آخ جون من! تو که خیلی قوی ای با ما حرف نزن! ابهتت میره زیر سوال!
جیمین:.......
تهیونگ: اَََه خفه شین دیگه!*عصبی*
تهیونگ: حالا که میخواییم هر جفتتون بمونین پس باید کاری برام انجام بدین تا بعد ولتون کنم برین!
جنی و رزی: چی؟؟
تهیونگ: به جنی گفتم، بعدا بهتون میگم. فعلا از جلو چشم خفه شین.
جنی: خفه شیم کدوم گوری بریم؟ نکنه میخوای دوباره برم اتاق خودت.
تهیونگ: ولی یه شرط داره.
جنی:.....خب¿
تهیونگ: اونو بعدا بهت میگم.
جنی: هی! قبول نیست!
تهیونگ:....
(صدای در)
جیمین: تهیونگ منم.*مکث* با این دختره.
تهیونگ: بیا!
درو باز کرد و رزی اومد داخل. سریع بلند شدم.
رزی: اونی*بغض*
دویید اومد بغلم. محکم بغلش کردم.
جنی: ببخشید رزی. ببخشید انقدر اذیتت کردم.*گریهه*
رزی: نه هیچ وقت اینو نگو!*گریه*
تهیونگ: بسه فیلم هندی! خانم میس آیدل، تو میتونی بری. ولی اگه کوچیک ترین چیزی بشنوم که گفتی یه تیز توی مغزت خالی میکنم!
رزی: یعنی چی!؟ پس جنی چی!!؟!!
تهیونگ: ما حالا حالا ها با خواهر عزیزت کار داریم!
رزی یکم صبر کرد و به دور اطرافش نگاه کرد و گفت:
رزی:باشه!....اگه قراره جنی بمونه، پس منم جایی نمیرم! ولی نمیخوام تو این کثافت بمونم!*جمله ی آخر رو با غرور گفت.*
جیمین: نه بابا! تاج پادشاهی بزاریم رو سرت! همینش هم از سرت زیاده.
رزی: تو خفه! از دیشب تاحالا فقط زحمت کشیدی منت سر ما گذاشتی به اون یارو گفتی هر یه ربع برینه تو خواب ما!
جیمین: دیدم نه اینکه با یه تق میوفتی میمیری، گفتم بهت سر بزنن نمیری؛ فعلا لازمت داشتیم!
رزی: آخ جون من! تو که خیلی قوی ای با ما حرف نزن! ابهتت میره زیر سوال!
جیمین:.......
تهیونگ: اَََه خفه شین دیگه!*عصبی*
تهیونگ: حالا که میخواییم هر جفتتون بمونین پس باید کاری برام انجام بدین تا بعد ولتون کنم برین!
جنی و رزی: چی؟؟
تهیونگ: به جنی گفتم، بعدا بهتون میگم. فعلا از جلو چشم خفه شین.
جنی: خفه شیم کدوم گوری بریم؟ نکنه میخوای دوباره برم اتاق خودت.
۶.۴k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.