سناریو استری کیدز
وقتی بهشون میگی من وقتی بچه بودم بهم قلدری میشد
چان:*ناراحت میشه* امیدوارم هیچوقت خوشحال نباشن
لینو:میره پیداشون میکنه و جرشون میده
چانگبین: *بغض * اوخی دوست دخترم چه سختیهایی کشیده😥
هان:چرا به پدر مادرت نگفتی؟
ا.ت:میترسیدم
هان:یعنی الانم پدر مادرت نمیدونن؟
ا.ت:نه🥺
هان: کیوت من بیا بغلم*بغض*
ا.ت:باشه
هیون:چرا ؟
ا.ت:چون ازم متنفر بودن🥺
هیونجین:دستاشون بشکنه دوست دختر نازم گناه داره *بوست میکنه*
فلیکس:پیداشون میکنمو هر چقدر میخوای بزنشون*واو*
سونگمین:چرا نزدیشون تو که همش منو میزنی
ا.ت: میترسیدم اونا بیشتر منو بزنن
سونگمین:ترسویی خیلی*احساسات صفر😂*
ا.ت:😐
ای ان:منم همینطور
ا.ت:واقعا؟
ای ان:بعد مدرسه افسردگی گرفتم ولی وقتی تورو دیدم دیگه اثری از ناراحتی نبود
ا.ت:*رفتی بغلش*عاشقتمممم
ای ان:من بیشتر
لایک یادتون نره :)
چان:*ناراحت میشه* امیدوارم هیچوقت خوشحال نباشن
لینو:میره پیداشون میکنه و جرشون میده
چانگبین: *بغض * اوخی دوست دخترم چه سختیهایی کشیده😥
هان:چرا به پدر مادرت نگفتی؟
ا.ت:میترسیدم
هان:یعنی الانم پدر مادرت نمیدونن؟
ا.ت:نه🥺
هان: کیوت من بیا بغلم*بغض*
ا.ت:باشه
هیون:چرا ؟
ا.ت:چون ازم متنفر بودن🥺
هیونجین:دستاشون بشکنه دوست دختر نازم گناه داره *بوست میکنه*
فلیکس:پیداشون میکنمو هر چقدر میخوای بزنشون*واو*
سونگمین:چرا نزدیشون تو که همش منو میزنی
ا.ت: میترسیدم اونا بیشتر منو بزنن
سونگمین:ترسویی خیلی*احساسات صفر😂*
ا.ت:😐
ای ان:منم همینطور
ا.ت:واقعا؟
ای ان:بعد مدرسه افسردگی گرفتم ولی وقتی تورو دیدم دیگه اثری از ناراحتی نبود
ا.ت:*رفتی بغلش*عاشقتمممم
ای ان:من بیشتر
لایک یادتون نره :)
۳.۳k
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.