پارت (۶)
پارت (۶)
هر دفعه همینو میگی!
تهیونگ و جونگ هه صمیمی ترین دوستان هم بودن هرچند که فقط کمی بیشتر از یک هفته از اشناییشون می گذشت . هردو صبح ها توی موتور خونه لا به لای حجم انبوهی از خاک و زغال کار مشغول به کار می شدن و بعد از ظهرها زمانشون رو به هر چیزی جز اون موتور خونه که بی شباهت به جهنم نبود اختصاص می دادن.
بر خلاف تهیونگ که تمام پولش رو صرف غذاها . الکل ها و سرگرمی های مختلفی می کرد جونگ هه پول هاش رو زیر تشک تختش ذخیره می کرد تا بتونه همسری که اون طرف آب ها در انتظارش نشسته بود دارو بخره و برای لحظه ای هم که شده رنج بیماری رو از اون دور کنه هردو عاشق بودن یکی عاشق چیزی که در اسارتش بود و دیگری عاشق آزادی ای که به همه چیز ترجیحش میداد .
_ حاضرم نصف حقوقمو نگیرم ولی دیگه پامو توی حموم عمومی نذارم! هیچی حموم خونه خود آدم نمیشه
جونگ هه بود و دوباره غُرهای تکراریش شروع شده بودن هرچند که همیشه حق با اون بود اما هر یک جمله ای که به زبون می آورد می تونست تهیونگ رو تا مرز کلافگی یا حتی گاهی خشم بکشونه
_ حداقل تو اون بیرون خونه داری جونگ هه من از وقتی یادمه فقط دارم از شهری به شهر دیگه میرم
جونگ هه همونطور که کف های روی بدنش رو به دست آب میسپرد گفت:
_ برای همینه که وسط آب های آتلانتیس با یه ژاپنی آشنا شدم... توی خوابم هم همچین چیزیو نمیدیدم
تهیونگ همینطور که بی وقفه دستش رو لا به لای موهای قهوه ای رنگش می کرد و اون ها رو میشست جواب داد:
_ من از اونایی نیستم که یه جا بند میشن
_همین الان ولت کنن خودتو میندازی تو دریا .
و بعد انقد بلند خندید که یکی از اون طرف حمام داد زد :
_ خفه شید یه حموم کردن ساده که انقد سر و صدا نداره .
حالا بدون هیچ حرفی مشغول به کارشون شده بودن تا بتونن قبل از قطع یا سرد شدن آب همه چیز رو تموم کنن
هر دفعه همینو میگی!
تهیونگ و جونگ هه صمیمی ترین دوستان هم بودن هرچند که فقط کمی بیشتر از یک هفته از اشناییشون می گذشت . هردو صبح ها توی موتور خونه لا به لای حجم انبوهی از خاک و زغال کار مشغول به کار می شدن و بعد از ظهرها زمانشون رو به هر چیزی جز اون موتور خونه که بی شباهت به جهنم نبود اختصاص می دادن.
بر خلاف تهیونگ که تمام پولش رو صرف غذاها . الکل ها و سرگرمی های مختلفی می کرد جونگ هه پول هاش رو زیر تشک تختش ذخیره می کرد تا بتونه همسری که اون طرف آب ها در انتظارش نشسته بود دارو بخره و برای لحظه ای هم که شده رنج بیماری رو از اون دور کنه هردو عاشق بودن یکی عاشق چیزی که در اسارتش بود و دیگری عاشق آزادی ای که به همه چیز ترجیحش میداد .
_ حاضرم نصف حقوقمو نگیرم ولی دیگه پامو توی حموم عمومی نذارم! هیچی حموم خونه خود آدم نمیشه
جونگ هه بود و دوباره غُرهای تکراریش شروع شده بودن هرچند که همیشه حق با اون بود اما هر یک جمله ای که به زبون می آورد می تونست تهیونگ رو تا مرز کلافگی یا حتی گاهی خشم بکشونه
_ حداقل تو اون بیرون خونه داری جونگ هه من از وقتی یادمه فقط دارم از شهری به شهر دیگه میرم
جونگ هه همونطور که کف های روی بدنش رو به دست آب میسپرد گفت:
_ برای همینه که وسط آب های آتلانتیس با یه ژاپنی آشنا شدم... توی خوابم هم همچین چیزیو نمیدیدم
تهیونگ همینطور که بی وقفه دستش رو لا به لای موهای قهوه ای رنگش می کرد و اون ها رو میشست جواب داد:
_ من از اونایی نیستم که یه جا بند میشن
_همین الان ولت کنن خودتو میندازی تو دریا .
و بعد انقد بلند خندید که یکی از اون طرف حمام داد زد :
_ خفه شید یه حموم کردن ساده که انقد سر و صدا نداره .
حالا بدون هیچ حرفی مشغول به کارشون شده بودن تا بتونن قبل از قطع یا سرد شدن آب همه چیز رو تموم کنن
۱۵.۳k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.