p20
بچه ها میخام هرچی زودتر قبل از شروع شدن امتحانا فیک و جمع کنم یا حداقل فصل یکش رو تموم کنم پس شرطارو بر میدارم در عوض شما ام حداقل کامنت بزارید .و اینکه هر وقت وقت کنم میزارم شاید تو یه روز ۳ تا پارت بزارم شایدم هیچی نزارم .اوکی؟.
راستیییی ادمینتون رفته مدل موهاشو عوض کرده 😂مث سگ پشیمونم.
P20
ویو ا/ت
به دم در انبار مشروب رسیدم که یادم افتاد داخل جعبه کمک های اولیه فقط یدونه گاز استریل وجود داره .تنها یه جعبه کمک های اولیه دیگه بود که اونم تو اتاق نامجون بود ،اونجا پر از نگهبانه باید چیکار کنم از جون کدوممون بگذرم خود ؟ تهیونگ ؟ یا نامجون وضعیت افتضاحیه نمیشه نمیتونم یا باید جفتشون رو نجات بدم یا هیچکدوم با ترس و لرز و کلی قایم باشک بازی خودمو دم در اتاق نامجون رسوندم. بی سرو صدا در اتاق و باز کردم ورفتم داخل اتاق آروم در و بستم سریع سمت کمد لباسا رفتم درش و باز کردم جعبه رو برداشتم میخاستم از اتاق بیرون برم که چشمم به پایین تخت افتاد کتاب مورد علاقه نامجون بود انگار فقط چند صفحه آخرش مونده بود که نرسیده بود بخونتش برش داشتم و داخل کوله گذاشتمش(بیا بچه به ا/ت گفتم براش کتاب بره😂) دلم میخاست قبل اینکه از این عمارت بریم بیرون و یا اتفاق بدی بیوفته تمومش کنه کوله ی سنگینی بود و تبری که ازش آویزون بود سنگین ترش کرده بود(بچه ها منظورم تبر کوه نوردیه کوچیکه ولی وزنش زیاده) گیرش و باز کردم و از کوله جداش کردم که با صدای باز شدن در مواجه شدم سریع کنار تخت دراز کشیدم تا منو نبینن.
پلیس:مطمئنم از اینجا صدا شنیدم (به سمت کمد لباس رفت)
ا/ت:(باید یه کاری کنم الانه که منو ببینه چیکار کنممممم؟ تبری که تو دستم بود توجه ام رو جلب کرد .نه نه ا/ت تو همچین کاری نمی کنییی اما اما اگه اینکارو نکنم میگیرنم شایدم بکشنم اون وقت تهیونگ و نامجون چی میشن).
راستیییی ادمینتون رفته مدل موهاشو عوض کرده 😂مث سگ پشیمونم.
P20
ویو ا/ت
به دم در انبار مشروب رسیدم که یادم افتاد داخل جعبه کمک های اولیه فقط یدونه گاز استریل وجود داره .تنها یه جعبه کمک های اولیه دیگه بود که اونم تو اتاق نامجون بود ،اونجا پر از نگهبانه باید چیکار کنم از جون کدوممون بگذرم خود ؟ تهیونگ ؟ یا نامجون وضعیت افتضاحیه نمیشه نمیتونم یا باید جفتشون رو نجات بدم یا هیچکدوم با ترس و لرز و کلی قایم باشک بازی خودمو دم در اتاق نامجون رسوندم. بی سرو صدا در اتاق و باز کردم ورفتم داخل اتاق آروم در و بستم سریع سمت کمد لباسا رفتم درش و باز کردم جعبه رو برداشتم میخاستم از اتاق بیرون برم که چشمم به پایین تخت افتاد کتاب مورد علاقه نامجون بود انگار فقط چند صفحه آخرش مونده بود که نرسیده بود بخونتش برش داشتم و داخل کوله گذاشتمش(بیا بچه به ا/ت گفتم براش کتاب بره😂) دلم میخاست قبل اینکه از این عمارت بریم بیرون و یا اتفاق بدی بیوفته تمومش کنه کوله ی سنگینی بود و تبری که ازش آویزون بود سنگین ترش کرده بود(بچه ها منظورم تبر کوه نوردیه کوچیکه ولی وزنش زیاده) گیرش و باز کردم و از کوله جداش کردم که با صدای باز شدن در مواجه شدم سریع کنار تخت دراز کشیدم تا منو نبینن.
پلیس:مطمئنم از اینجا صدا شنیدم (به سمت کمد لباس رفت)
ا/ت:(باید یه کاری کنم الانه که منو ببینه چیکار کنممممم؟ تبری که تو دستم بود توجه ام رو جلب کرد .نه نه ا/ت تو همچین کاری نمی کنییی اما اما اگه اینکارو نکنم میگیرنم شایدم بکشنم اون وقت تهیونگ و نامجون چی میشن).
۳.۹k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.