عشق به توان۷
عشق به توان۷
ویو ات
داخل اتاقم دراز کشیده بودم که صدای در اومد گفتم حتما جیمینه دیگه درو باز کردم و خودمم رفتم آشپز خونه داد زدم
.جیمیناااا چی میخوری ب ات بیارم
جوابی نشنیدم یه بار دیگه گفتم
.جیمین چی میخوای
یهو دوتا دست دور کمرم حلقه شد و زمزمه کرد
جین:برگرد پیشم
انگار بهم شک وارد کردن یهو پریدم روی هوا
.ج....جین تو اینجا چیکار میکنی برو بیروت از خونه من همین الان
جین"ات بزار توضیح بدم بعدش هر کاری دلت میخواست بکن اوکی
.هوم بیا بریم بشینیم توی حال
رفتیم نشستیم که جین شروع کرد
جین:ببین ات اون روزی که من و تو از خود بی خود شدیم و داشتیم که کارایی میکردیم و تو یهو منو پس زدی من ناراحت شدم و رفتم بار کلی مست کردم و رفتم خونه من یادم نیست تنها بودم یا نه ولی وقتی به خودم اومدم پیش اون دختره بودم و با دهن باز مارو نگاه میکردی وقتی رفتی خواستم بیام دنبالت ولی اون نزاشت و جلومو گرفت و منو با جون تو تحدید کرد......بعدش مت دیگه به خاطر تو مجبور شدم این کارو بکن
اشک توی چشمام حلقه زد یعنی انقدر برام ارزش قاعله رفتم بغلش کردم و لبامو گزاشتم روی لباش
ویو جین
اومد سمتم و بغلم کرد و لباشو گزاشت روی لبام و مک زد منم زدم بالا و محکم تر انجام دا م همینجوری توی حس حال خودمون بودیم که تاره فهمیدم اگه یکم دیگه اینجوری بمونیم یه کاری دست خودمون میدم یه زبون ریشه روی لبش کشیدم و سرمو بردم عقب و تازه فهمیدیم توی نیم ساعت اخیر داشتیم چیکار میکردیم و خجالت کشیدی......
ویو ات
داخل اتاقم دراز کشیده بودم که صدای در اومد گفتم حتما جیمینه دیگه درو باز کردم و خودمم رفتم آشپز خونه داد زدم
.جیمیناااا چی میخوری ب ات بیارم
جوابی نشنیدم یه بار دیگه گفتم
.جیمین چی میخوای
یهو دوتا دست دور کمرم حلقه شد و زمزمه کرد
جین:برگرد پیشم
انگار بهم شک وارد کردن یهو پریدم روی هوا
.ج....جین تو اینجا چیکار میکنی برو بیروت از خونه من همین الان
جین"ات بزار توضیح بدم بعدش هر کاری دلت میخواست بکن اوکی
.هوم بیا بریم بشینیم توی حال
رفتیم نشستیم که جین شروع کرد
جین:ببین ات اون روزی که من و تو از خود بی خود شدیم و داشتیم که کارایی میکردیم و تو یهو منو پس زدی من ناراحت شدم و رفتم بار کلی مست کردم و رفتم خونه من یادم نیست تنها بودم یا نه ولی وقتی به خودم اومدم پیش اون دختره بودم و با دهن باز مارو نگاه میکردی وقتی رفتی خواستم بیام دنبالت ولی اون نزاشت و جلومو گرفت و منو با جون تو تحدید کرد......بعدش مت دیگه به خاطر تو مجبور شدم این کارو بکن
اشک توی چشمام حلقه زد یعنی انقدر برام ارزش قاعله رفتم بغلش کردم و لبامو گزاشتم روی لباش
ویو جین
اومد سمتم و بغلم کرد و لباشو گزاشت روی لبام و مک زد منم زدم بالا و محکم تر انجام دا م همینجوری توی حس حال خودمون بودیم که تاره فهمیدم اگه یکم دیگه اینجوری بمونیم یه کاری دست خودمون میدم یه زبون ریشه روی لبش کشیدم و سرمو بردم عقب و تازه فهمیدیم توی نیم ساعت اخیر داشتیم چیکار میکردیم و خجالت کشیدی......
۴.۷k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.