نام رمان : عشق محرمانه ژانر : رمانتیک
نام رمان : عشق محرمانه ژانر : رمانتیک
پارت 1
در دنیای که عشق ممنوع بود و حکم زندان داشت با نیمه گمشده ام رو به رو شودم ......
حس ترس در وجودم بود اما قلبم پر از عشق شده بود و این عشق باعث میشود تا خودم رو لو بدم اما چه کنم عشق درونم مثل پروانه پرواز میکرد :)🦋
دیگر نتوانستن تاقت بیارم پس آماده شودم و به مغازه ای که کار میکرد رفتم ..
رقتی رسیدم اون اونجا نبود کمی وایستادم اما نیومد تصمیم گرفتم به خونه برگردم .
دوراهی که داشتم برمیگشتم خونه یهو دیدمش و به سمتش رفتم جلوش رو گرفتم و بهش گفتم که دوسش دارم 💗
تو چشمام زل زد و هیچی نگفت...
بعد از چند دقیقه بهم گفت بیا باهم آشنا بشیم از خوشحالی داشت گریم میگرفت و بدن اینک مکث کنم قبول کردمو گفتم باشه حتما :)
بهم گفت مایل هستی به کافه بریم ..؟!
منم گفتم چرا که نه بریم :)
باهم رفتیم به کافه ی که در وسط خیابان لوسان جلس بود
وارد کافه شودیم و جای نشستیم هر دومان قهوه سفارش دادیم بعد از اینک قهوه رو اوردن بهم گفت نمیخای خودتو معرفی کنی ....؟!
پارت 1
در دنیای که عشق ممنوع بود و حکم زندان داشت با نیمه گمشده ام رو به رو شودم ......
حس ترس در وجودم بود اما قلبم پر از عشق شده بود و این عشق باعث میشود تا خودم رو لو بدم اما چه کنم عشق درونم مثل پروانه پرواز میکرد :)🦋
دیگر نتوانستن تاقت بیارم پس آماده شودم و به مغازه ای که کار میکرد رفتم ..
رقتی رسیدم اون اونجا نبود کمی وایستادم اما نیومد تصمیم گرفتم به خونه برگردم .
دوراهی که داشتم برمیگشتم خونه یهو دیدمش و به سمتش رفتم جلوش رو گرفتم و بهش گفتم که دوسش دارم 💗
تو چشمام زل زد و هیچی نگفت...
بعد از چند دقیقه بهم گفت بیا باهم آشنا بشیم از خوشحالی داشت گریم میگرفت و بدن اینک مکث کنم قبول کردمو گفتم باشه حتما :)
بهم گفت مایل هستی به کافه بریم ..؟!
منم گفتم چرا که نه بریم :)
باهم رفتیم به کافه ی که در وسط خیابان لوسان جلس بود
وارد کافه شودیم و جای نشستیم هر دومان قهوه سفارش دادیم بعد از اینک قهوه رو اوردن بهم گفت نمیخای خودتو معرفی کنی ....؟!
۲.۶k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.