فیک آخرش چی میشه:) 36p
ا.ت ویو
قلبم با نامش به درد اومد... پیاماشو که دیدم واقعا شرمسار شدم
«خلاصه واری از پیام ها»
_مهم نبود برات که دارم میرم؟
_چرا جوابی ندادی؟
_اون لباسو خیلی دوست داشتی، هنوز هم دوست داری؟
_خیله خب دیگه پروازم داره شروع میشه، خدافظ تا یک سال❤️🩹
یعنی من تا یک سال اونیمو ندارم؟
لباسی که داده بود رو از کمدم آویزون کردم، خونم توی وضع فلاکت باری بود، فردا هم باید برم دانشگاه ...
داشتم به این فکر میکردم شام چی بخورم که...
زنگ در خورد
رفتم باز کردم با پنج نفر مواجه شدم، جناب جئون، پارک، کیم، مین و کیم😐
کوک: به به سلاااااام
ا.ت: علیک
همه:«خنده»
ا.ت: نخندید دیگه عهه من کاملا جدیم
کوک: کاملا جدی«مسخره کردن»
ا.ت: کووووک
جیمین: اوه اوه از اون کوک ها بودااا، از اون کوک هایی که میگه الان میام میزنت😂
تهیونگ: بابا بیاید کارمونو بگیم
شوگا: اوه آره، امممم
ته: خودم میگم😑میگم ما میخوایم بریم بیرون رستورانی فست فودییی چیزی، از اونجایی که خیلیگشادیم حوصله ی غذا درست کردن نداریم، اممم، میای توهم؟
ا.ت: الان؟
ته: اوهوم
ا.ت: یه یه ربعی کار من طول میکشه...
کوک و جیمین: اشکال نداره
ته: آره منتظر میمونیم
ا.ت: مرسیی🤍
رفتم سریع لباس بوشیدم«اسلاید دو» و یه آرایش خیلی کمرنگ کردم
رفتم پایین دیدم واستادن دم در
کوک: آم... میگم تو مشکلی نداری که پیاده بریم
ا.ت: چی من؟ اصلا چرا مشکلی باشه؟
کوک: بالاخره😂
راه افتادیم رفتیم نزدیک ترین رستوران، توی سئول خیلی رستوران معروفیه میگن غذاهاش عالیه
رفتیم یه میز شیش نفره بود، نشستیم و هرکی یه چیزی سفارش داد، و منی که ساده ترین چیز رو سفارش داده بودم آخرین لحضات نظرم عوض شد از نودل به🔽
شوگا: دوکبوکی
جین: نودل مخصوص
جیمین: رامیون
تهیونگ: پاستا
کوک: رامیون
ا.ت: پاستا
ته: آخرین لحظه عوض کردیا
ا.ت: دیگه من اینطوری یهوییم دیگه ......... راستی استاد میخواد جرم.ون بده، مخصوصا زمان تحویل جزوه ها نرفته بودیم...
خماریی
خماری بد دردیه نه؟ 😂🤍💙
قلبم با نامش به درد اومد... پیاماشو که دیدم واقعا شرمسار شدم
«خلاصه واری از پیام ها»
_مهم نبود برات که دارم میرم؟
_چرا جوابی ندادی؟
_اون لباسو خیلی دوست داشتی، هنوز هم دوست داری؟
_خیله خب دیگه پروازم داره شروع میشه، خدافظ تا یک سال❤️🩹
یعنی من تا یک سال اونیمو ندارم؟
لباسی که داده بود رو از کمدم آویزون کردم، خونم توی وضع فلاکت باری بود، فردا هم باید برم دانشگاه ...
داشتم به این فکر میکردم شام چی بخورم که...
زنگ در خورد
رفتم باز کردم با پنج نفر مواجه شدم، جناب جئون، پارک، کیم، مین و کیم😐
کوک: به به سلاااااام
ا.ت: علیک
همه:«خنده»
ا.ت: نخندید دیگه عهه من کاملا جدیم
کوک: کاملا جدی«مسخره کردن»
ا.ت: کووووک
جیمین: اوه اوه از اون کوک ها بودااا، از اون کوک هایی که میگه الان میام میزنت😂
تهیونگ: بابا بیاید کارمونو بگیم
شوگا: اوه آره، امممم
ته: خودم میگم😑میگم ما میخوایم بریم بیرون رستورانی فست فودییی چیزی، از اونجایی که خیلیگشادیم حوصله ی غذا درست کردن نداریم، اممم، میای توهم؟
ا.ت: الان؟
ته: اوهوم
ا.ت: یه یه ربعی کار من طول میکشه...
کوک و جیمین: اشکال نداره
ته: آره منتظر میمونیم
ا.ت: مرسیی🤍
رفتم سریع لباس بوشیدم«اسلاید دو» و یه آرایش خیلی کمرنگ کردم
رفتم پایین دیدم واستادن دم در
کوک: آم... میگم تو مشکلی نداری که پیاده بریم
ا.ت: چی من؟ اصلا چرا مشکلی باشه؟
کوک: بالاخره😂
راه افتادیم رفتیم نزدیک ترین رستوران، توی سئول خیلی رستوران معروفیه میگن غذاهاش عالیه
رفتیم یه میز شیش نفره بود، نشستیم و هرکی یه چیزی سفارش داد، و منی که ساده ترین چیز رو سفارش داده بودم آخرین لحضات نظرم عوض شد از نودل به🔽
شوگا: دوکبوکی
جین: نودل مخصوص
جیمین: رامیون
تهیونگ: پاستا
کوک: رامیون
ا.ت: پاستا
ته: آخرین لحظه عوض کردیا
ا.ت: دیگه من اینطوری یهوییم دیگه ......... راستی استاد میخواد جرم.ون بده، مخصوصا زمان تحویل جزوه ها نرفته بودیم...
خماریی
خماری بد دردیه نه؟ 😂🤍💙
۲.۵k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.