دوست دارم حتی از دور پارت۸۵
#رزی
حالم از همه چیز بهم میخورد. دیگه هیچ کدومشون بهم راس نمیگفتن. واقعا احساس تنهایی میکردم. و میخواستم در برم ولی جیمین پشتم میومد و اسمم رو صدا میکرد. وقتی گفت عزیزم، ناخداگاه وایسادم تا بهم نزدیک شد. نفهمیدم چی شد که فقط خودمو توی بغلش جا کردم. دلم براش خیییییییییلی تنگ شده بود.
جیمین:...هیشششششش.....آروم باش الان واقعا دیگه پیشتم.
رزی:....ج..جیمین¿🥺
جیمین:...جونم¿
رزی:....خیلی دلم برت تنگ شده بود!😭😭😭
جیمین محکم تر بغلم کرد.
#سولگی
درسته از جینین بزرگ ترم. ولی خیلی دوسش دارم. دوس دارم فقط برا من باشه.
داشتم با چانیول حرف میزدم که دیدیم اون رزی و جیمین اومدن تو. بعد که اون رزی فهمید دارم با چانیول حرف میزنم عصبی شد رف پایین. بعد جیمین هم باهاش رفت پایین.
خیلی ناراحت شدم که باهاش رفت پایین.
دیدیم همو بغل کردن. خیلی عصبی شدم.
سولگی:😡🤬اههههههههه*عربده*😡🤬🤬
رزی و جیمین:😳
خیلی عصبی برگشتم بالا وسایلم رو برداشتم رفتم پایین و از اونجا رفتم.
#سویون
داخل خونه ی جیسواینا بودیم. کنار پیشیم نشسته بودم.(منظورش از پیشی همون شوگای خودمونه.)
سویون:پیشی¿
شوگا:جونم.
سویون:خوابم میاد.
شوگا:شدی عین خودم. .....اتفاقا منم خیلی خوابم میاد.😈
سویون: بیشور.😒
شوگا:😂
دیدیم سولگی سریع اومد بالا وسایلش رو جمع کرد پرید رفت بیرون.
****سکوت****
همه:😳
جین: این چش بود؟؟؟😳
سویون: من الان میام.
بلند شدم که برم که شوگا دستمو کشید و دوباره افتادم رو مبل گفت:
شوگا: کجا؟
سویون: الان میام.
بعد آروم لبشو بوسیدم رفتم پایین دنبالش ببینم چی شده که بدون توجه به من سوار ماشینش شد و رفت.
داشتم برمیگشتم که جیمین و رزی کنار هم دارن راه میرن.
سویون: به به...😃
جیمین:....چیزه...ما فقط.....
سویون: خیلی خوشحال شدم....
دیدم چانیول اومد بیرون.
سریع رفتم بالا....
حالم از همه چیز بهم میخورد. دیگه هیچ کدومشون بهم راس نمیگفتن. واقعا احساس تنهایی میکردم. و میخواستم در برم ولی جیمین پشتم میومد و اسمم رو صدا میکرد. وقتی گفت عزیزم، ناخداگاه وایسادم تا بهم نزدیک شد. نفهمیدم چی شد که فقط خودمو توی بغلش جا کردم. دلم براش خیییییییییلی تنگ شده بود.
جیمین:...هیشششششش.....آروم باش الان واقعا دیگه پیشتم.
رزی:....ج..جیمین¿🥺
جیمین:...جونم¿
رزی:....خیلی دلم برت تنگ شده بود!😭😭😭
جیمین محکم تر بغلم کرد.
#سولگی
درسته از جینین بزرگ ترم. ولی خیلی دوسش دارم. دوس دارم فقط برا من باشه.
داشتم با چانیول حرف میزدم که دیدیم اون رزی و جیمین اومدن تو. بعد که اون رزی فهمید دارم با چانیول حرف میزنم عصبی شد رف پایین. بعد جیمین هم باهاش رفت پایین.
خیلی ناراحت شدم که باهاش رفت پایین.
دیدیم همو بغل کردن. خیلی عصبی شدم.
سولگی:😡🤬اههههههههه*عربده*😡🤬🤬
رزی و جیمین:😳
خیلی عصبی برگشتم بالا وسایلم رو برداشتم رفتم پایین و از اونجا رفتم.
#سویون
داخل خونه ی جیسواینا بودیم. کنار پیشیم نشسته بودم.(منظورش از پیشی همون شوگای خودمونه.)
سویون:پیشی¿
شوگا:جونم.
سویون:خوابم میاد.
شوگا:شدی عین خودم. .....اتفاقا منم خیلی خوابم میاد.😈
سویون: بیشور.😒
شوگا:😂
دیدیم سولگی سریع اومد بالا وسایلش رو جمع کرد پرید رفت بیرون.
****سکوت****
همه:😳
جین: این چش بود؟؟؟😳
سویون: من الان میام.
بلند شدم که برم که شوگا دستمو کشید و دوباره افتادم رو مبل گفت:
شوگا: کجا؟
سویون: الان میام.
بعد آروم لبشو بوسیدم رفتم پایین دنبالش ببینم چی شده که بدون توجه به من سوار ماشینش شد و رفت.
داشتم برمیگشتم که جیمین و رزی کنار هم دارن راه میرن.
سویون: به به...😃
جیمین:....چیزه...ما فقط.....
سویون: خیلی خوشحال شدم....
دیدم چانیول اومد بیرون.
سریع رفتم بالا....
۴.۸k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.