Part⁶
Part⁶
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
نفس عمیقی کشیدم و با وقار بلند شدم و دور میز ایستادیم
:من میرم نوشیدنی بیارم توهم میخوای؟
گردنم و کج کردم و شاکی نگاهش کردم با خنده گفت
: داشتم شوخی میکردم.. زود برمیگردم
از رفتن سورنا چیزی نگذشته بود که کالیندا همراه سوجین و دو دختر دیگه پیشم اومدن
: فکر کنم ما فرصت آشنایی خوبی و نداشتیم ... من کالیندام
این اون چهره ای نبود که از کالیندا تو ذهنم هست
: ما میتونیم از اول شروع کنیم؟ به نظرم میتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم
این رفتار ها و حرف ها از کالیندا مشکوک میزد. اون دختری نبود که به کسی پیشنهاد دوستی و صلح مخصوصا من بده و جالبتر که دوستانش رو هم برای معذرت خواهی رفتار بد توی دستشوییشون اورده بود
از نوشیدنیش تو شاتم ریخت. نگاهی بهش انداختم که با لبخند گفت
: یالا من اونقدرام که تو فکر میکنی آدم بدی نیستم
نگاه خیره ای به سوجین و کالیندا انداختم. این توضیحات من و قانع نمیکرد
: میدونستم باور نمیکنی.. راستش تهیونگ ازم خواست بخاطر حرف های بدم که تو ماشین بهت گفتم ازت عذر خواهی کنم.. اون از اینکه باهات بد حرف زدم ناراحت بود و باهام حرف نمیزنه حالام داره نگاه میکنه و منتظره ببینه چه اتفاقی می افته لطفا دستم و پس نزن
نگاهی به دور دست ها انداختم کاش میتونستم بهتر و واضح تر ببینم ولی گیجی امانم نمیداد. نگاهی به کالیندا و سوجین انداختم و استکان هامون و بهم کوبیدیم و سر کشیدیم
همین که شات و روی میز گذاشتم نزدیکم اومد و توی گوشم لب زد
: خداحافظ.. یونا!
تا حواسم و به حرفش جمع کنم و ببینم دور و اطرافم چی میگذره پاهام شل شد و مثل سقوط آزاد بدون هیچ مقاوتی تو دل استخر افتادم سعی میکردم کف استخر و پیدا کنم و بایستم ولی عمق استخر زیاد بود و هرچقدر پا میزدم فقط بیشتر فرو میرفتم با ولع دست و پا میزدم تا خودم و نجات بدم ولی در نهایت بیشتر از سطح آب دورتر میشدم. کم کم نفس کم آوردم و اخرین نفسی که تو سینه ام حبس شده بود و بیرون دادم و با دیدن حباب هایی از جنس اکسیژن چشمام رو به سیاهی رفت و طعمه ی آب شدم و آب با مهمانوازی شدید من و به سمت دهانش مکید
ادامه دارد.....
یوهاهاها اگه فقط بدونید چه صحنه عاشقانه ای در پیش دارید به نظرتون تهیونگ نجاتش میده؟ کاملا درسته شک نکنید مثل ماهی شیرجه میزنه تو آب ولی بقیش و نمیزارم خماری بکشید😁
درسته به شرط آپ نرسیده بود ولی چهار نفر بیشتر دنبالم کرده بودن و چهار نفرم لایک. پس جمعشون کردم دیدم شد هشت فالوهم یه نوع حمایته دیگه اره؟( ببینید چه تفسیری براتون کردم از خماری نجاتتون دادم) خیلی ازتون ممنون خوشگلا که حمایت میکنید بمونید برام🥺🫂❤️🩹
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
نفس عمیقی کشیدم و با وقار بلند شدم و دور میز ایستادیم
:من میرم نوشیدنی بیارم توهم میخوای؟
گردنم و کج کردم و شاکی نگاهش کردم با خنده گفت
: داشتم شوخی میکردم.. زود برمیگردم
از رفتن سورنا چیزی نگذشته بود که کالیندا همراه سوجین و دو دختر دیگه پیشم اومدن
: فکر کنم ما فرصت آشنایی خوبی و نداشتیم ... من کالیندام
این اون چهره ای نبود که از کالیندا تو ذهنم هست
: ما میتونیم از اول شروع کنیم؟ به نظرم میتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم
این رفتار ها و حرف ها از کالیندا مشکوک میزد. اون دختری نبود که به کسی پیشنهاد دوستی و صلح مخصوصا من بده و جالبتر که دوستانش رو هم برای معذرت خواهی رفتار بد توی دستشوییشون اورده بود
از نوشیدنیش تو شاتم ریخت. نگاهی بهش انداختم که با لبخند گفت
: یالا من اونقدرام که تو فکر میکنی آدم بدی نیستم
نگاه خیره ای به سوجین و کالیندا انداختم. این توضیحات من و قانع نمیکرد
: میدونستم باور نمیکنی.. راستش تهیونگ ازم خواست بخاطر حرف های بدم که تو ماشین بهت گفتم ازت عذر خواهی کنم.. اون از اینکه باهات بد حرف زدم ناراحت بود و باهام حرف نمیزنه حالام داره نگاه میکنه و منتظره ببینه چه اتفاقی می افته لطفا دستم و پس نزن
نگاهی به دور دست ها انداختم کاش میتونستم بهتر و واضح تر ببینم ولی گیجی امانم نمیداد. نگاهی به کالیندا و سوجین انداختم و استکان هامون و بهم کوبیدیم و سر کشیدیم
همین که شات و روی میز گذاشتم نزدیکم اومد و توی گوشم لب زد
: خداحافظ.. یونا!
تا حواسم و به حرفش جمع کنم و ببینم دور و اطرافم چی میگذره پاهام شل شد و مثل سقوط آزاد بدون هیچ مقاوتی تو دل استخر افتادم سعی میکردم کف استخر و پیدا کنم و بایستم ولی عمق استخر زیاد بود و هرچقدر پا میزدم فقط بیشتر فرو میرفتم با ولع دست و پا میزدم تا خودم و نجات بدم ولی در نهایت بیشتر از سطح آب دورتر میشدم. کم کم نفس کم آوردم و اخرین نفسی که تو سینه ام حبس شده بود و بیرون دادم و با دیدن حباب هایی از جنس اکسیژن چشمام رو به سیاهی رفت و طعمه ی آب شدم و آب با مهمانوازی شدید من و به سمت دهانش مکید
ادامه دارد.....
یوهاهاها اگه فقط بدونید چه صحنه عاشقانه ای در پیش دارید به نظرتون تهیونگ نجاتش میده؟ کاملا درسته شک نکنید مثل ماهی شیرجه میزنه تو آب ولی بقیش و نمیزارم خماری بکشید😁
درسته به شرط آپ نرسیده بود ولی چهار نفر بیشتر دنبالم کرده بودن و چهار نفرم لایک. پس جمعشون کردم دیدم شد هشت فالوهم یه نوع حمایته دیگه اره؟( ببینید چه تفسیری براتون کردم از خماری نجاتتون دادم) خیلی ازتون ممنون خوشگلا که حمایت میکنید بمونید برام🥺🫂❤️🩹
۳.۶k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.