فیک آل کاپن : پارت ۱۱
( یک هفته بعد )
ساعت ۳ صبح :
ویو ا/ت :
پرواز ساعت ۵ صبح ه
و ما باید توی ۲ ساعت همه ی کار هامونو انجام بدیم
حتی نمی تونستم چشمامو باز کنم
اول رفتم دوش گرفتم چون باید ساعت ها توی پرواز باشیم
بعد چمدونم رو جمع کردم و سعی کردم همه ی وسایل ضروری رو تو چمدونم جا بدم
داره دیر میشهههههههه
لباسامو پوشیدم ( میزارم عکسشو ) و رفتم که ببینم جونگکوک کجاست
یه درصد هم احتمال نمی دادم که هنوز آماده نشده باشه
........ ولی آماده نشده بود
در زدم
تق تق تق
جونگکوک : بلهههههه
ا/ت : باز کننننننن
جونگکوک : لباس تنم نیسسسسس
ا/ت : دیرههههههه
جونگکوک : میدونممممممم
ا/ت : بسه دیگه بیا درو باز کن
خب ..... چی بگم ....... واقعا لباس تنش نبود
ا/ت : آممممم در جریانی که نیم ساعت دیگه پرواز میپره و از اینجا تا فرود گاه حدودا ۲۰ دقیقه راهه و اگر که ترافیک باشه عمرا به پرواز نمی رسیم و در نتیجه یک جلسه ی کامل از مناقصه رو از دست میدیم و نمیخواستم بگم ولی خاک بر سرمون میشه ؟
جونگکوک : چقد خوشگل شدی ( لبخند کوچیک )
ا/ت : موضوع کاملا جدیه ( ترکیب خجالت و جدیت )
جونگکوک : آره .... آره .....گفتی چقد وقت داریم ؟
ا/ت : ۳۰ دقیقه که تا الان ..... ۳ دقیقه و ..... ۲۷ ثانیه ش رو از دست دادیم
جونگکوک : حالت خوبه ؟
ا/ت : کاملا ( لبخند مصنوعی )
جونگکوک : مطمئنی ؟
ا/ت : نه ...... دارم از استرس میمیرم
جونگکوک : بیا بشین تو
رفتم نشستم رو تخت و منتظر موندم تا حاظر بشه
راستش ...... آممممم ...... چی بگم.......خیلی ....... چیزه
جونگکوک : سکسی ؟
ا/ت : داشتم بلند میگفتم ؟( متعجب و خجالت زده )
جونگکوک : کامل و واضح
ا/ت : منظور من تو نبودی ( دستپاچه )
جونگکوک : متوجه شدم ( پوزخند )
وای متوجه شده وایییییی
جونگکوک : من آمادم بریم ؟
ا/ت : بریم
ا/ت : چرا شما پسرا دیر تر آماده میشین ؟
جونگکوک : چون ما باید جذاب و تو دل برو باشیم
ا/ت : چه ربطی داره ماهم باید جذاب باشیم
جونگکوک : تو که هستی
ا/ت : بریم دیگه ( خجالت زده و خنده ریز )
جونگکوک : باش ( متوجه خجالت ا/ت شده )
رسیدیم فرود گاه و چمدون هارو تحویل دادیم و سوار هواپیما شدیم و راه افتاد
انقدر استرس داشتم پامو تکون میدادم
ویو جونگکوک :
دیدم ا/ت خیلی پاشو تکون میده تند تند نفس میکشه
دستمو گذاشتم رو پاش تا یک آروم تر بشه
اما مثل اینکه پیرزنی که کنارمون نشسته بود فکرای دیگه تو سرش بود
اولین پرواز تموم شد چمدون هارو تحویل گرفتیم و سوار پرواز بعدی شدیم
ویو ا/ت : سوار اتوبوس هایی شدیم که تا هواپیما میرسونن
یه دختر بچه : شوهرته ؟ ( اشاره به جونگکوک )
ا/ت : نه بابا
دختر بچه : ولی خیلی جذابه
ویو جونگکوک :
شنیدم دختره به ا/ت چی گقت و خندم گرفت
ساعت ۳ صبح :
ویو ا/ت :
پرواز ساعت ۵ صبح ه
و ما باید توی ۲ ساعت همه ی کار هامونو انجام بدیم
حتی نمی تونستم چشمامو باز کنم
اول رفتم دوش گرفتم چون باید ساعت ها توی پرواز باشیم
بعد چمدونم رو جمع کردم و سعی کردم همه ی وسایل ضروری رو تو چمدونم جا بدم
داره دیر میشهههههههه
لباسامو پوشیدم ( میزارم عکسشو ) و رفتم که ببینم جونگکوک کجاست
یه درصد هم احتمال نمی دادم که هنوز آماده نشده باشه
........ ولی آماده نشده بود
در زدم
تق تق تق
جونگکوک : بلهههههه
ا/ت : باز کننننننن
جونگکوک : لباس تنم نیسسسسس
ا/ت : دیرههههههه
جونگکوک : میدونممممممم
ا/ت : بسه دیگه بیا درو باز کن
خب ..... چی بگم ....... واقعا لباس تنش نبود
ا/ت : آممممم در جریانی که نیم ساعت دیگه پرواز میپره و از اینجا تا فرود گاه حدودا ۲۰ دقیقه راهه و اگر که ترافیک باشه عمرا به پرواز نمی رسیم و در نتیجه یک جلسه ی کامل از مناقصه رو از دست میدیم و نمیخواستم بگم ولی خاک بر سرمون میشه ؟
جونگکوک : چقد خوشگل شدی ( لبخند کوچیک )
ا/ت : موضوع کاملا جدیه ( ترکیب خجالت و جدیت )
جونگکوک : آره .... آره .....گفتی چقد وقت داریم ؟
ا/ت : ۳۰ دقیقه که تا الان ..... ۳ دقیقه و ..... ۲۷ ثانیه ش رو از دست دادیم
جونگکوک : حالت خوبه ؟
ا/ت : کاملا ( لبخند مصنوعی )
جونگکوک : مطمئنی ؟
ا/ت : نه ...... دارم از استرس میمیرم
جونگکوک : بیا بشین تو
رفتم نشستم رو تخت و منتظر موندم تا حاظر بشه
راستش ...... آممممم ...... چی بگم.......خیلی ....... چیزه
جونگکوک : سکسی ؟
ا/ت : داشتم بلند میگفتم ؟( متعجب و خجالت زده )
جونگکوک : کامل و واضح
ا/ت : منظور من تو نبودی ( دستپاچه )
جونگکوک : متوجه شدم ( پوزخند )
وای متوجه شده وایییییی
جونگکوک : من آمادم بریم ؟
ا/ت : بریم
ا/ت : چرا شما پسرا دیر تر آماده میشین ؟
جونگکوک : چون ما باید جذاب و تو دل برو باشیم
ا/ت : چه ربطی داره ماهم باید جذاب باشیم
جونگکوک : تو که هستی
ا/ت : بریم دیگه ( خجالت زده و خنده ریز )
جونگکوک : باش ( متوجه خجالت ا/ت شده )
رسیدیم فرود گاه و چمدون هارو تحویل دادیم و سوار هواپیما شدیم و راه افتاد
انقدر استرس داشتم پامو تکون میدادم
ویو جونگکوک :
دیدم ا/ت خیلی پاشو تکون میده تند تند نفس میکشه
دستمو گذاشتم رو پاش تا یک آروم تر بشه
اما مثل اینکه پیرزنی که کنارمون نشسته بود فکرای دیگه تو سرش بود
اولین پرواز تموم شد چمدون هارو تحویل گرفتیم و سوار پرواز بعدی شدیم
ویو ا/ت : سوار اتوبوس هایی شدیم که تا هواپیما میرسونن
یه دختر بچه : شوهرته ؟ ( اشاره به جونگکوک )
ا/ت : نه بابا
دختر بچه : ولی خیلی جذابه
ویو جونگکوک :
شنیدم دختره به ا/ت چی گقت و خندم گرفت
۹.۳k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.