کتاب شیطان
کتاب شیطان
پارت 13
یویی:
از بالای این ساختمان همه چی میشد دید خیلی قشنگ بود حتی تصورش هم خیلی زیبا و باحاله H(خب اینم دنیای شیاطین هستش راستی تو الان باید یه تصمیمی بگیرید و فقط دو تا انتخاب داری یا اینجا میمونی تا به زندگی شیطانیت ادامه بدی یا برگردی به زندگی معمولی انسانیت تصمیم با خودته) وقتی اینو گفت فکر کردم فهمیدم اره باید تصمیمی بگیرم اما گیج شده بودم اینجا یا اونجا اگه بمونم تبدیل به روح شیطانی میشم ممکنه زندگی خوب یا بدی داشته باشم اما من هنوز چیز زیادی از این دنیا نمیدونم و هنوز اطمینان ندارم اما اگر بخوام برگردم ممکنه دوباره سختی رو تحمل کنم و بعد دانشگاه شاید از مشکلای زندگی فرار کنم نمیدونم کاملا گیج شدم Y(اممم نمیدونم میشه تا شب بهم فرصت بدی فکر کنم) H(خب باشه فقط باید تصمیم بگیری) همش فکرم درگیر این موضوع بود که یک هو سرم گیج رفت چشمام بسته شد از حال رفتم و از ساختمان افتادم ولی یهو یه نفر منو گرفت چشمامو باز کردم تار میدیدم یکم تمرکز کردم هیروکو بود سریع پرید منو برد بالای ساختمان H(عجله ای نیست هول نکن) Y(باشه هع هعع) و من زدم زیر گریه چون دیگه نمیتونستم این زندگی رو تحمل کنم H(گریه نکن هر کسی تو زندگی حق خوشحال بودن رو داره) من نمیخوام از پیش هیروکو برم چون حس میکنم تنها کسیه که منو درک میکنه و میتونه منو از نا امیدی و غم نجات بده ولی خب زندگی انسانیم رو هم نمیتونم ول کنم پس به یه نتیجه رسیدم🙂
منتظر پارت بعدی باشین🥰
خدایی منتظر ابن پارت بودین؟ 🧐
پارت 13
یویی:
از بالای این ساختمان همه چی میشد دید خیلی قشنگ بود حتی تصورش هم خیلی زیبا و باحاله H(خب اینم دنیای شیاطین هستش راستی تو الان باید یه تصمیمی بگیرید و فقط دو تا انتخاب داری یا اینجا میمونی تا به زندگی شیطانیت ادامه بدی یا برگردی به زندگی معمولی انسانیت تصمیم با خودته) وقتی اینو گفت فکر کردم فهمیدم اره باید تصمیمی بگیرم اما گیج شده بودم اینجا یا اونجا اگه بمونم تبدیل به روح شیطانی میشم ممکنه زندگی خوب یا بدی داشته باشم اما من هنوز چیز زیادی از این دنیا نمیدونم و هنوز اطمینان ندارم اما اگر بخوام برگردم ممکنه دوباره سختی رو تحمل کنم و بعد دانشگاه شاید از مشکلای زندگی فرار کنم نمیدونم کاملا گیج شدم Y(اممم نمیدونم میشه تا شب بهم فرصت بدی فکر کنم) H(خب باشه فقط باید تصمیم بگیری) همش فکرم درگیر این موضوع بود که یک هو سرم گیج رفت چشمام بسته شد از حال رفتم و از ساختمان افتادم ولی یهو یه نفر منو گرفت چشمامو باز کردم تار میدیدم یکم تمرکز کردم هیروکو بود سریع پرید منو برد بالای ساختمان H(عجله ای نیست هول نکن) Y(باشه هع هعع) و من زدم زیر گریه چون دیگه نمیتونستم این زندگی رو تحمل کنم H(گریه نکن هر کسی تو زندگی حق خوشحال بودن رو داره) من نمیخوام از پیش هیروکو برم چون حس میکنم تنها کسیه که منو درک میکنه و میتونه منو از نا امیدی و غم نجات بده ولی خب زندگی انسانیم رو هم نمیتونم ول کنم پس به یه نتیجه رسیدم🙂
منتظر پارت بعدی باشین🥰
خدایی منتظر ابن پارت بودین؟ 🧐
۵.۵k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.