خیییلی یهویی گفتم بیام یه عالمه حرفای دلمو اینجا بزنم و ب

خیییلی یهویی گفتم بیام یه عالمه حرفای دلمو اینجا بزنم و برم (ژورنال کنم) البته یه سری تا نصفِ نوشتم دیگه گریه های خواهر زاده گرامی باعث شد برم و بعدشم گوشیم زنگ خورد خلاصه اومدم مجدد بنویسم، داشتم میگفتم که یه مدته حالم بده دلیل اصلیشم نمیدونم فقد میدونم یه سری مشکلا دست تو دست هم گذاشتن و حالمو بد کردن استرس آینده کار کنکور پول اهداف و من همینجور نشستم هیچ کاری نمیکنم:)
پاییز هم رفت و دیگه زمستون داره میاد اما هنوز استارت واقعی رو نزدم نمیدونم منتظر کی و چی ام، اها میدونم،،، بماند:)
ولی به خودم قول میدم از یک دی محکم شروع کنم قول میدمممم
این روزا چرت ترین و مسخره ترین چیز ذهنمو به خودش مشغول میکنه برعکس یه مدت:)
اما مث گذشتع همه چیزو به خدا میسپارم...
سخت تر ازینشم پشت سر گذاشتیم بایاری خدا 💕
نباید درگیر این چیزای مسخره بشم کلی هدف بزرگ و کوچیک دارم که باید بهشون برسم و مطمعنم این افکار مزاحم و همچنین اتفاقا، حرفا، همه فراموش میشن...
اینم بگم امشب انقد دلم میخواست با یکی چت کنم اپلیکیشن شاد و زیرو رو کردم کسی نبود سروش رو ایتا رو حتی روبیکا رو
باورتون میشع اینستا هم کسی نبود جز یه خروار کلیپ😐 ویسگونم کلیییی پیام سین نزده دارم اما چ فایده حالم با اینا اوکی نمیشد... تموم فالورامو نگاه کردم دیدم نه هیچکدومشون نمیتونه دردی رو دوا کنه یه مدت که دور شدم دیدم چقد غریبن و فقط در حد احوال پرسی ایم برا هم نه دردودل تازه امسال اکثر رفیقامو از دست دادم و انفالوشون کردم...
خلاصه که فهمیدم چقد تنهام اومدم پست گذاشتم 🤌🏻
دیگه اصلا چون ساعت ²:²⁹ و پریودم و صدای این میمون 🌝❤نمیزاره اصلا نمیدونم چی نوشتم و جمله بندیم خوب نشد اما جهت خالی شدن بود و اینکه قول دادم شروع کنم، تلاش کنم، موفق شم...
پس ایرادی نگیرید عزیزایی که تا اینجا خوندینش نرمال نیستم!) 😛😍