پل p10
وقتی بهوش اومد روی تختش بود
هیچ وقت فکر نمیکرد از پدرش کتک بخوره رابطه هه چول و ا.ت خیلی قشنگ بود مادر ا.ت بهش گفته بود که پدرش بخاطر کار سنگین کمی عصبیه ، ا.ت هم بدون هیچ شکایتی شرایط رو پذیرفت
از روی تخت بلند شد و به سمت اینه رفت پوستش نازک تر از اونی بود که بخواد دستای سنگین هه چول رو تحمل کنه
لبش زخمی بود و جای سیلی بد قرمز شده بود
جیا (مادر مینسو خدمتکار عمارت ) در زد و وارد اتاقش شد
چهره ی ا.ت بر خلاف همیشه خشم خاصی داشت
جیا برای ا.ت صبحانه آورد ولی ا.ت لب نزد
انگار یه شبه ده سال بزرگ شد
دیگه روی خوب به کسی نشون نداد و این بود پایان فیککک
(ادمینتون خیلی شوخ طبعه👍🏻👍🏻)
و این بود شروع دردسر ها دعوا و کتک کاری
(9 سال بعد )
ا.ت لجباز تر از همیشه شده بود همه سر میز شام بودن اما ا.ت فقط دو قاشق خورد اونم با التماس های مادرش
هه چول از خانواده مین نفرت داشت اما بخاطر مقامات کشوری پول و ریاست رابطه اش رو با اونا حفظ کرده بود
بعد از مدت ها بود که خانواده مین به عمارت کانگ اومدن ا.ت انقدر از دیدن یونگی خوشحال بود که تا جایی که تونست غذا خورد اما
( یونگی ویو )
با ا.ت و برادرش و خواهر من نشسته بودیم و حرف میزدیم
چقدر دلم براش تنگ شده بود پرنسس من
از همیشه خوشگل تر بود از سر شب معده درد بدی داشت و این ازارم میداد همینجوری داشتیم حرف میزدیم که ا.ت سمت دست شویی دوید بلند شدیم و رفتیم دنبالش
یونگی : چرا اینجوری شده
( برادر ا.ت)ته یون : از اولین باری که در مورد شما خبر پخش شد و بابام کتکش زد دیگ غذا نخورد معدش از معده نوزاد کوچیک تر شده
وقتی تورو دید انقدر حالش خوب بود که بعد چندین سال درست و حسابی غذا خورد اما معدش تحمل نداره هرچی که می خوره رو بالا میاره ( حالا عب نداره حالتون بد نشه ا.ت هم ادمه)
اعصابم بهم ریخته بود کاش انقدر اذیتش نمیکردن
توت فرنگیام
پست جدیدد🍥💞
هیچ وقت فکر نمیکرد از پدرش کتک بخوره رابطه هه چول و ا.ت خیلی قشنگ بود مادر ا.ت بهش گفته بود که پدرش بخاطر کار سنگین کمی عصبیه ، ا.ت هم بدون هیچ شکایتی شرایط رو پذیرفت
از روی تخت بلند شد و به سمت اینه رفت پوستش نازک تر از اونی بود که بخواد دستای سنگین هه چول رو تحمل کنه
لبش زخمی بود و جای سیلی بد قرمز شده بود
جیا (مادر مینسو خدمتکار عمارت ) در زد و وارد اتاقش شد
چهره ی ا.ت بر خلاف همیشه خشم خاصی داشت
جیا برای ا.ت صبحانه آورد ولی ا.ت لب نزد
انگار یه شبه ده سال بزرگ شد
دیگه روی خوب به کسی نشون نداد و این بود پایان فیککک
(ادمینتون خیلی شوخ طبعه👍🏻👍🏻)
و این بود شروع دردسر ها دعوا و کتک کاری
(9 سال بعد )
ا.ت لجباز تر از همیشه شده بود همه سر میز شام بودن اما ا.ت فقط دو قاشق خورد اونم با التماس های مادرش
هه چول از خانواده مین نفرت داشت اما بخاطر مقامات کشوری پول و ریاست رابطه اش رو با اونا حفظ کرده بود
بعد از مدت ها بود که خانواده مین به عمارت کانگ اومدن ا.ت انقدر از دیدن یونگی خوشحال بود که تا جایی که تونست غذا خورد اما
( یونگی ویو )
با ا.ت و برادرش و خواهر من نشسته بودیم و حرف میزدیم
چقدر دلم براش تنگ شده بود پرنسس من
از همیشه خوشگل تر بود از سر شب معده درد بدی داشت و این ازارم میداد همینجوری داشتیم حرف میزدیم که ا.ت سمت دست شویی دوید بلند شدیم و رفتیم دنبالش
یونگی : چرا اینجوری شده
( برادر ا.ت)ته یون : از اولین باری که در مورد شما خبر پخش شد و بابام کتکش زد دیگ غذا نخورد معدش از معده نوزاد کوچیک تر شده
وقتی تورو دید انقدر حالش خوب بود که بعد چندین سال درست و حسابی غذا خورد اما معدش تحمل نداره هرچی که می خوره رو بالا میاره ( حالا عب نداره حالتون بد نشه ا.ت هم ادمه)
اعصابم بهم ریخته بود کاش انقدر اذیتش نمیکردن
توت فرنگیام
پست جدیدد🍥💞
۲.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.