خالقم را شده ام خادم از اخلاص چنانک
خالقم را شدهام خادم از اخلاص چنانک
که زِ مخدومی مخلوق نیاید یادم
پدر و مادر من بنده نبودند تو را
من تو را بنده شدم گرچه به اصل آزادم
به فلک میرسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
به حدیثی که زِ احوالِ نزاری پرسی
گرچه میمیرم از اندوهِ تو هم دل شادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر من است
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانهی عشق
هردَم آید غمی از نو به مبارک بادم!
#ازهرشعر؛بیتی!
#Aseman
پن؛..... [فعلاهیچ؛اماابیاتبههممیان!چونازهمآمدهاند..]
که زِ مخدومی مخلوق نیاید یادم
پدر و مادر من بنده نبودند تو را
من تو را بنده شدم گرچه به اصل آزادم
به فلک میرسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
به حدیثی که زِ احوالِ نزاری پرسی
گرچه میمیرم از اندوهِ تو هم دل شادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر من است
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانهی عشق
هردَم آید غمی از نو به مبارک بادم!
#ازهرشعر؛بیتی!
#Aseman
پن؛..... [فعلاهیچ؛اماابیاتبههممیان!چونازهمآمدهاند..]
۴.۳k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲