بابا، پس فردا از طرف مدرسه می برنمون ﺍﺭﺩﻭ, سه هزار تومن م
بابا، پس فردا از طرف مدرسه می برنمون ﺍﺭﺩﻭ, سه هزار تومن میدی؟
بابا سرشو بلند نکرد، با صدایی آرام گفت: فردا کمی بیشتر مسافر میبرم..!.!
پسر با وعدهﯼ شیرین پدر خوابید.!
صبح رفت کنار پنجره باران ریز ﻭ تندی می بارید، قطرهای باران برای رسیدن به زمین مسابقه داشتند.!!!
بند دلش پاره شد با خود گفت: تو این بارون که مسافر سوار موتور بابا نمیشه.!!
حالا قطرات اشک پسرک ﺑﺎ قطرات باران هماهنگ شده بود.!
خدایا:
به عید نزدیک میشویم و بازار خرید عید داغ میشود، هستند پدرانی که از خجالت بی پولی در مقابل زن و بچه آب میشوند خدایا هیچ پدری را شرمنده فرزندانش نکن
بابا سرشو بلند نکرد، با صدایی آرام گفت: فردا کمی بیشتر مسافر میبرم..!.!
پسر با وعدهﯼ شیرین پدر خوابید.!
صبح رفت کنار پنجره باران ریز ﻭ تندی می بارید، قطرهای باران برای رسیدن به زمین مسابقه داشتند.!!!
بند دلش پاره شد با خود گفت: تو این بارون که مسافر سوار موتور بابا نمیشه.!!
حالا قطرات اشک پسرک ﺑﺎ قطرات باران هماهنگ شده بود.!
خدایا:
به عید نزدیک میشویم و بازار خرید عید داغ میشود، هستند پدرانی که از خجالت بی پولی در مقابل زن و بچه آب میشوند خدایا هیچ پدری را شرمنده فرزندانش نکن
۱.۵k
۲۲ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.