رد سرخ جا مانده بر فنجان
کوچکتر که بودیم، در برابر کوچکترین سوال با چشم غرّه و اخم و ابرو در هم کشیدن مواجه میشدیم. بعد از آن ناچار به لبهایمان مهر سکوت زدیم.
اما دیگر چارهای نداشتیم. باید میپرسیدیم و جواب سوالمان را میگرفتیم.
جواب سوال ما خیلی مهم بود! هر دو امیدوار بودیم حدسها و خاطرات من درست باشد.
اینکه دو انگشت بابا قطع شده باشد و اینکه انگشتهای بابا را پیوند نزده باشند.
چون این یک مشت استخوان بینامونشانی که برگشته بود، دو انگشت کم داشت
#کتاب
#رد_سرخ_جامانده_بر_فنجان
#داستان_کوتاه
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
اما دیگر چارهای نداشتیم. باید میپرسیدیم و جواب سوالمان را میگرفتیم.
جواب سوال ما خیلی مهم بود! هر دو امیدوار بودیم حدسها و خاطرات من درست باشد.
اینکه دو انگشت بابا قطع شده باشد و اینکه انگشتهای بابا را پیوند نزده باشند.
چون این یک مشت استخوان بینامونشانی که برگشته بود، دو انگشت کم داشت
#کتاب
#رد_سرخ_جامانده_بر_فنجان
#داستان_کوتاه
#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
۱.۹k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.