صدا از پیراهنم گذشت
صدا از پیراهنم گذشت
از سینه ام گذشت
از دیوار اتاقم گذشت
از محله قدیمی گذشت
و کودکی ام را غمگین کرد
کودک بلند شد
و قایق کاغذی را بر آب انداخت
او جفت را نمی فهمید
سوار شد
آبها به آینده می رفتند
همین جا دست بردم به شعر
و زمان را مثل نخی نازک بیرون کشیدم
از آن، دانه های تسبیح ریختند
من ...
تو ...
کودکی ...
قایق کاغذی ...
نوح ...
آینده ...
تو را با کودکی ام بر قایق کاغذی سوار کردم و بعد با نوح در انتظار طوفان قدم زدیم ...
از سینه ام گذشت
از دیوار اتاقم گذشت
از محله قدیمی گذشت
و کودکی ام را غمگین کرد
کودک بلند شد
و قایق کاغذی را بر آب انداخت
او جفت را نمی فهمید
سوار شد
آبها به آینده می رفتند
همین جا دست بردم به شعر
و زمان را مثل نخی نازک بیرون کشیدم
از آن، دانه های تسبیح ریختند
من ...
تو ...
کودکی ...
قایق کاغذی ...
نوح ...
آینده ...
تو را با کودکی ام بر قایق کاغذی سوار کردم و بعد با نوح در انتظار طوفان قدم زدیم ...
۱۳.۳k
۲۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.