دنیای عجیب بچه ها .....
دنیای عجیب بچه ها .....
صبح راس ساعت هفت برای رساندن دخترم به مدرسه از منزل به اتفاق بیرون زدیم .برخلاف همیشه از شوخی و بذله گویی خبری نبود .فهمیدم مسئله ای لاینحل ذهن کوچکش را بخود مشغول کرده .پس با خنده گفتم خوب معلوم قانون هر روز یک سوال امروز تعطیل شده و رفته مرخصی .....آخ جون ...😂 😂 😂
خیلی جدی گفت نخیرم .
از دیروز جمعه منتظرم تا امروز صبح بشه بپرسم ....
به خنده گفتم :اوه اوه جان فک و فامیل مادرت بیا این به این پدر بینوا رحم کن و اول صبح شنبه از خیر سوال یک امروز رو بگذر....
خیلی جدی : نمیشه .خیلی زرنگی بابایی .میخوای قانونمون را
از زیرش در بری و به قول خودت بپیچونی .
عه عه عه ...دخترم بپیچونی چیه ؟
مگه باباها دخترهای گلشون رو هم میپیچونند؟ ...
تازه ، اونم کی..... تورو ....هه هه هه😂 😂 😂
هرکی بتونه تو رو بپیچونه من بهش مدال افتخار پیچپیچک نوبل میدم .....باور کن ....
خوب و اما حالا آقای ووپی در خدمت شماست راستی تو تنسی بودی یا چارلی....😂 😂 😂
لبخند کمرنگی زد و خیلی جدی گفت :بابایی چرا زهرا باید اینجوری باشه گناه داره آخه ....و بغضش ترکید و شروع کرد به هق هق و گریه ...
خشکم زد یهویی...انگار سطل آب یخ روم ریختن....
ایستادم و گفتم .دخترم چی شده آخه .مگه زهرا چطوری .... اصلا زهرا کیه ؟....
ادامه در کامنت ⬇ ⬇ ⬇
صبح راس ساعت هفت برای رساندن دخترم به مدرسه از منزل به اتفاق بیرون زدیم .برخلاف همیشه از شوخی و بذله گویی خبری نبود .فهمیدم مسئله ای لاینحل ذهن کوچکش را بخود مشغول کرده .پس با خنده گفتم خوب معلوم قانون هر روز یک سوال امروز تعطیل شده و رفته مرخصی .....آخ جون ...😂 😂 😂
خیلی جدی گفت نخیرم .
از دیروز جمعه منتظرم تا امروز صبح بشه بپرسم ....
به خنده گفتم :اوه اوه جان فک و فامیل مادرت بیا این به این پدر بینوا رحم کن و اول صبح شنبه از خیر سوال یک امروز رو بگذر....
خیلی جدی : نمیشه .خیلی زرنگی بابایی .میخوای قانونمون را
از زیرش در بری و به قول خودت بپیچونی .
عه عه عه ...دخترم بپیچونی چیه ؟
مگه باباها دخترهای گلشون رو هم میپیچونند؟ ...
تازه ، اونم کی..... تورو ....هه هه هه😂 😂 😂
هرکی بتونه تو رو بپیچونه من بهش مدال افتخار پیچپیچک نوبل میدم .....باور کن ....
خوب و اما حالا آقای ووپی در خدمت شماست راستی تو تنسی بودی یا چارلی....😂 😂 😂
لبخند کمرنگی زد و خیلی جدی گفت :بابایی چرا زهرا باید اینجوری باشه گناه داره آخه ....و بغضش ترکید و شروع کرد به هق هق و گریه ...
خشکم زد یهویی...انگار سطل آب یخ روم ریختن....
ایستادم و گفتم .دخترم چی شده آخه .مگه زهرا چطوری .... اصلا زهرا کیه ؟....
ادامه در کامنت ⬇ ⬇ ⬇
۲.۴k
۰۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.